وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

درباره ی چند کتاب- درباره ی کتب امیرخانی

سه شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۴۴ ب.ظ

سلام.

حال و حوصله ی نوشتن نیست که رفته ام سراغ معرفی کتاب! نمایشگاه کتاب پارسال بود که یکی از دوستان آمده سراغم و گفت می خواهند گروهی بروند نمایشگاه کتاب تهران و از من خواست کتب خوبی را که می شناسم بنویسم برایش. نوشتم با مختصر توضیحی که در زیر آمده است. (البته هول هولکی نوشتم و الان هم حوصله -و شاید حتا استعداد!- ویرایش شان را ندارم) چند ماه قبلش نمایشگاه کتاب بزرگی در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار کردیم که قرار بود در کنار آن جزوه هایی با معرفی کتاب های نمایشگاه قرار دهیم که البته نشد! برای آن جا معرفی مختصر کتب رضا امیرخانی را نوشتم که بعد کتب توضیح مختصر! آن ها آمده اند.

---

فهرست یک مشت کتاب ادبی (و احتمالن به زعم برخی بی ادبی) پیشنهادی

1- طوفان دیگری در راه است (سیدمهدی شجاعی)

با این که خیلی شعار می دهد، اما احتمالن چون از دل برآمده، لاجرم بر دل می نشیند.

2- سانتاماریا (داستان ها- سیدمهدی شجاعی)

از هر دری گفته و خیلی قشنگ است. ("غیر قابل چاپ" هم قشنگ است و "سری که درد... می کند" خیلی قشنگ و به دردبخور برای امروز)

3- روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)

داستان ملایم و زیبایی است. امیرخانی می گوید این اولین کتاب داستانیِ دینی پس از انقلاب است. (دینی با مذهبی -مثل آثار سیدمهدی شجاعی- فرق دارد)

4- استخوان خوک و دست های جذامی (مستور)

یک رمان زیبا که باز هم دغدغه های والای مستور را نشان می دهد. (امید در منجلاب ناامیدی)

5- من دانای کل هستم (مستور)

همه ی داستان هایش خوب است. اما داستان اصلی اش برای شروع مطالعه در مورد جبر و اختیار گزینه ی مناسبی است.

6- ناتور دشت (جی دی سلینجر)

ممکن است مفاسد نمایش داده شده در آن به مذاق برخی خوش نیاید. اما کتاب فوق العاده ای است که همه ی جوانان باید بخوانند.

7- سری کتاب های "دن کامیلو" (3 کتاب- جووانی گوارسکی)

طنز سیاسی قابل تعمیم به بسیاری از زمان ها. خیلی جذاب.

8- شب ایوب

یکی از بهترین رمان های جنگ که خوانده ام. (شاید: بهترین)

9- پل معلق (محمدرضا بایرامی)

فضای تیره و تار یک رزمنده ی ناامید را زیبا نشان داده است.

10- توپ، پاشنه، سمت ساعت دو (زنوزی جلالی)

کتاب کم حجمی است که گرچه آخرهایش کمی شعاری می شود، در کل زیباست.

11- دا (زهرا حسینی)

کتاب خاطرات دختر مبارز خرمشهری. خیلی خوب است.

12- مترجم دردها (جومپا لاهیری- ترجمه ی امیرمهدی حقیقت)

فضای زندگی آمریکایی و تقابل آن با آرامش شرقی. زیباست.

13- خوبی خدا (ترجمه ی امیرمهدی حقیقت)

داستان هایی از نویسندگان آمریکایی. خیلی خیلی قشنگ است.

14- موش ها و آدم ها (جان اشتاین بک)

چه غم انگیزی ساده ای!

15- دل سگ (میخائیل بولگاکف)

یک کتاب ضد انقلاب شوروی. تمثیلات زیبایی دارد.

16- کمدی انسانی (ویلیام سارویان)

همه را دوست بداریم! کتابی بدون شخصیت منفی. سرشار از مهربانی. [راستی "همه را دوست بداریم"ِ علیرضا برازش هم کتاب خیلی فوق العاده ای است.]

17-- یک عاشقانه ی آرام (نادر ابراهیمی)

اگر عاشق شده اید یا می خواهید بشوید بخوانید! یک عشق بر اساس عقاید و مرام ها.

18- 1984 (جورج اورول)

فضای تاریک آینده اگر در دستان کمونیست ها بیفتد. ترس و اضطراب. ("قلعه ی حیوانات"ِ همین نویسنده هم بسیار زیباست)

19- دنیای قشنگ نو (آلدوس هاکسلی)

فضای تاریک کنونی اگر بهتر ببینیم. انقلاب غم انگیز جنسی.

20- دوست بازیافته

از سری کتاب های داستان جیبی نشر ماهی. حتمن حتمن بخوانید.

21- شازده کوچولو (آنتوان دو سنت اگزوپری- ترجمه ی احمد شاملو)

ترجمه ی شاملو چندان وفادارانه نیست، اما زیباست.

22- آلیس در سرزمین عجایب (ترجمه ی زویا پیرزاد)

برای تفریح بد نیست. (مفاهیم عمیق هم کم ندارد)

23- قول

نویسنده اش یادم نیست. کتاب جیبی نشر ماهی. یک رمان ضد پلیسی قشنگ.

24- زندگی علامه طباطبایی (حبیبه جعفریان- نشر روایت فتح)

علامه از زاویه ای دیگر. علامه ی دوست داشتنی.

25- زنبورهای عسل دیابت گرفته اند.

شعرهایی که به عمرتان نشنیده ای! چه طنز قشنگی.

26- پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد. (عرفان نظرآهاری)

خوب است برای لحظاتی آرامش. "من به خدا گفتم امروز پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد. امروز انگار این جا بهشت بود. خدا گفت کاش می دانستی هر روز پیامبری از کنار خانه تان رد می شود و کاش می دانستی بهشت همان قلب توست." بقیه ی کتب همین نویسنده هم خوب است.

27- دستور زبان عشق (قیصر امین پور)

شعرهای زیبای قیصر. از بقیه ی کتاب هایش خیلی قشنگ تر است.

28- چمران به روایت همسر شهید (حبیبه جعفریان)

خیلی قشنگ است.

29- فتح خون (شهید آوینی)

حال و هوای محرم
30- مرشد و مارگریتا (میخائیل بولگاکف)

وقتی شیطان را انکار کنید! شیطان هست.

31- ارباب حلقه ها (تالکین)

سه جلد کتاب زیبا. فراتر از فیلم هایش. سرشار از حرف ها و صحنه های عمیق و بدیع. (خواندن "هابیت" هم قبل این ها خوب است)

32- جنگ و صلح (تالستوی)

اگر حوصله کردید. توصیفات زیبا. عین زندگی.

33- در بهشت شداد (جلال رفیع)

سفرنامه ی پر اطلاعات آمریکا. آمریکای کثیف 20 سال پیش. زیباست.

---

من او

کتاب با جلد سفید*

تصاویرش مدام می آید جلوی ذهنم. تصویر هفت کور، تصویر کوره ی آجرپزی، تصویر محتبای نواب صفوی، تصویر پاریس، تصویر درویش... اما هیچ تصویری را به اندازه ی آن جایی دوست ندارم که علی روی آجر تازه از کوره درآمده می نویسد: "مع" اول اسم مهتاب و خودش. و بعد که درویش در چاردیواری خودش، حقیقتی را برای علی آشکار می کند. "من عشق فعف ثم مات، مات شهیدا"

* این عبارت از مطلبی در ضمیمه ی نسل سوم جام جم (سال ها پیش) گرفته شده است. آن جا که نوشتهه بود: کتاب من او آن قدر بین جوانان رد و بدل می شود که جلدش سفید شده است.

از به

خود امیرخانی گفته است که این کتاب زیاد خوب از آب در نیامده است یکی به خاطر عجله ی سفر به آمریکا و یکی هم به خاطر رایج نبودن نامه نگاری در ایران. (سبکی که کتاب در آن پرداخته شده است) اما این جوری ها هم نیست! کتاب ماجرای خلبان رزمنده ای را تعریف می کند و دو دوست خلبانش با دو فضای فکری متفاوت. و دختری که پدر و مادرش را در بمباران از دست داده است و حالا پیش عموی پولدار و بی قیدش زندگی می کند. داستان تقابل زیبای دختر با خلبان جانباز را می گوید. دختری که خسته است و خلبانی که پرواز را از او گرفته اند.

ارمیا

اولین کتاب امیرخانی که اولین بار سمپاد آن را به چاپ رساند. ماجرای ارمیای جوان دانشجوی رزمنده که پس از پذیرش قطعنامه به شهر می آِید و می بیند دیگر خبری از فضای جبهه نیست. که کارمند اداره ی آموزش دانشگاه، رزمندگان را مسخره می کند، که پدر و مادرش حالش را درک نمی کنند، که تاکسی "ای قشنگ تر از پریا" می گذارد، ...

ارمیا از معدود رمان های ایرانی است که تشییع جنازه ی باشکوه حضرت امام را به تصویر کشیده است.

ناصر ارمنی

مجموعه داستان های کوتاه امیرخانی. سیدمهدی شجاعی همان اوایل نویسندگی امیرخانی، یکی دو تا از این داستان ها را در نشریه اش چاپ کرده بود. فضای داستان ها هم از زمین تا آسمان با هم فرق می کند. از داستان هایی که کلی معناگرایند تا داستان هایی که به ظاهر هیچ مفهوم خاصی را نمی رسانند. اما بد نیست اگر این کتاب را به خاطر همان 2-3 داستان مفهومی اش بخوانید.

بیوتن

احسان رضایی (نویسنده ی همشهری جوان) اصرار داشت که این کتاب را بیُوتن بخواند. خود امیرخانی هم بر خلاف سنت جدانویسی خود این بار روی جلد بیوتن را سر هم نوشته است. (که این می تواند دلیلی قانع کننده برای بیُوتن خواندن آن باشد، اما اگر منظور نویسنده سرگشتگی باشد و قر و قاطی شدن همه چیز و... آن وقت شاید همان بی وتن درست تر باشد) در کتاب مدام با این 5 حرف بازی های کلامی می شود و بازی های کلامی بسیار دیگری (و البته انواع بازی های دیگری!) هم وجود دارد. اما خلاصه اش می شود حکایت سرگشتگی ارمیای جانباز در آمریکا. میان سنت و مدرنیته، میان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی، میان عقل حساب گر و عشق بی کله! حکایت عجیبی است بیوتن.

نوشتن داستان چند سالی طول کشیده و پس از ماجرای 11 سپتامبر، امیرخانی کلن داستان را بازنویسی کرده است.

  • امیرحسین مجیری

نمایشگاه کتاب

سه شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۱۸ ب.ظ

پنج شنبه و شنبه ی دو هفته پیش رفتم نمایشگاه کتاب تهران. قصدم خرید چند کتاب سیاسی بود اما به شکل عجیبی فقط کتاب ادبی خریدم. (به جز یک کتاب) خدا را صد هزار بار شکر! کتاب های زیر را از نمایشگاه خریدم:

1- و دست هایت بوی نور می دهدِ مصطفا مستور را خریدم. کتاب کوچک شعری از آقای داستان نویس. حقیقتن زیبا بود اشعارش. همین که دیدم نویسنده اش مستورِ بزرگوار است بی درنگ خریدم و حالا به شدت راضی ام از این کتاب. [تهران: نشر مرکز- چاپ اول: 1390- 48 صفحه- 2200 تومان] بقیه ی کتاب های نشر مرکز را نگاه نکردم. چون نمی شد! از بس شلوغ بود. خدا را شکر که کتاب مستور دم دست بود.

2- البته واضح و مبرهن است که...ِ ضیاء موحد را به توصیه ی یک استاد خریدم. ماجرا این بود که چیزی نوشته بودم در جایی و بعد استادی آن را خواند و گفت که مشکل دارد پاراگراف بندی و این هاش (البته گفت جای رشد بیش تری دارد. اما منظورش همان بود!) این را هنوز کامل نخوانده ام. اما همین ابتدای کار مرا جذب کرد این کار استاد موحد. ان شاء الله که یاد بگیرم و بتوانم به کار ببندم. [تهران: نیلوفر- چاپ سوم: زمستان 1389- 224 صفحه- 4500 تومان] این انتشارات را که دیگر محال بود بتوانم بررسی کنم! همین کتاب را هم چون قرار بود بخرم و نامش را می دانستم به زحمت و له شدن تهیه کردم.

3 و 4- او نویسیِ جلیل صفربیگی کتاب دیگری بود که خریدم. یک کتاب جیبی از رباعی های غافلگیر کننده ی صفربیگی. علاوه بر آن «و» از همین شاعر را هم خریدم. شاعر ایلامی زیباسرا. هر دو کتاب بسیار زیبا بودند. (باقر دو تا کتاب دیگر صفربیگی را خریده است. سونات بلوط و هیچ که این دو هم زیبایند) یک نکته ی جالب توجه هم این بود که محمدکاظم کاظمی، صفحه آرای کتاب بود. [مشهد: سپیده باوران- چاپ اول: زمستان 1389- 48 صفحه- 1200 تومان] این انتشارات را خیلی دید زدم! چون سرش خلوت بود (با این که کتاب های خیلی خوبی داشت) و طبق گفته ی یکی از بازدیدکننده ها که آمده بود آن جا، نام کتاب هایش هم در سیستم جستجوی نمایشگاه ثبت نشده بود که اگر این جور باشد یعنی یک اجحاف بزرگ در حق یک انتشارات غیر تهرانی.

5- تولید علم و علوم انسانیِ ابراهیم فیاض را هم خریدم. گرچه حالا به شکل مشکوکی استاد دارد از برخی افراد حمایت می کند و... اما در هر صورت استاد مرد بزرگی است. هنوز کتاب را نخوانده ام. [مشهد: سپیده باوران- چاپ اول: پاییز 1389- 212 صفحه- 4000 تومان]

6- دادخواست، صد شعر اعتراضِ امید مهدی نژاد را هم از همان انتشارات خریدم. این را هم نخوانده ام هنوز! البته مهم تر از خود کتاب، فعلن برایم خواندن مقدمه ی محمدکاظم کاظمی است. کتاب نوشته ی جناب مهدی نژاد نیست. گردآوری ایشان است. [مشهد: سپیده باوران- چاپ سوم: شهریور 1388- 232 صفحه- 3500 تومان]

7- یک بغل کاکتوس؛ صد شعر طنزِ امید مهدی نژاد را هم خریدم. کتاب قشنگی بوده تا حالا. ابوالفضل زرویی نصرآباد در مقدمه اش بر کتاب نوشته است: «امید مهدی نژاد از طنزآوران خوش ذوق و توانای این سال هاست. او شاعر قابل و طنزپرداز نکته یابی است و برای گلچین کردن و انتشار مجموعه ای از شعر طنز معاصر، چه کسی بهتر از او، که هم با ظرایف و لوازم شاعری آشناست و هم طنز و انواع شوخ طبعی را به نیکی می شناسد. حجب و حیای این جوان نازنین و سپردن اختیار انتخاب اشعار به برخی از شاعران، موجب شده تا آن چه در این مجموعه گرد آمده، حتمن جزو بهترین آثار آنان نباشد، ولی لااقل می توانید از حیث شعریت و طنزیت (!) به این مجموعه اعتماد کنید.» [مشهد: سپیده باوران- چاپ دوم: اسفند 1389- 264 صفحه- 4900 تومان]

8 و 9- پسته ی لال سکوت دندان شکن استِ اکبر اکسیر از این جهت بسیار ارزشمند بود که دو متن مفصل اول و آخر کتاب درباره ی سبک شعری اکسیر (که خودش نامش را گذاشته: فرانو) آمده است. نقدهایی داشتم به این نوشته ها که حاشیه ی کتاب نوشتم برخی هایش را. اگر مفصل درباره ی کتاب نوشتم از آن نقدها هم می گویم ان شاء الله. اما در هر صورت سبک شعری قشنگی است که دوستش دارم. سبکی که تقریبن فقط مضامین اجتماعی دارد و عمومن عاشقانه نیست. کتاب جدیدترِ اکسیر را هم خریدم. ملخ های حاصلخیز[8- تهران: مروارید- چاپ چهارم: فروردین 1390- 96 صفحه- 2500 تومان؛ 9- تهران: مروارید- چاپ دوم (یا سوم!): فروردین 1390- 88 صفحه- 2500 تومان]

10 و 11- لافکادیوِ شل سیلور استاین (ترجمه ی حمید احمدی) و آقای باکلاه و آقای بی کلاهِ همو (با ترجمه ی رضی هیرمندی) را هم خریدم. اولی را نسخه ی جیبی اش را داشتم. چرا دوباره خریدم؟! احتمالن برای هدیه دادن به کسی. اما هنوز دلم نیامده است! دومی را هم هنوز نخوانده ام کامل. اما علی الظاهر تکه تکه و زیباست. [10- تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان- چاپ هفتم: 1389- 112 صفحه- 1250 تومان؛ 11- همان- چاپ هفتم: 1389- 40 صفحه- 500 تومان]

12- جانستان کابلستانِ رضا امیرخانی که هنوز نفهمیدم اسمش به چه معناست! خواندمش و بسیار زیبا بود و البته به نظرم ضعف داشت نسبت به کارهای قبلی اش. (و البته تر اگر بگذاری اش کنار داستان سیستان و یادت بیاید که این یکی هم سفرنامه است احتمالن قبول می کنی که چندان هم ضعفی در کار نیست) بعدتر مفصل می خواهم حرف بزنم در موردش. تا جایی که در توانم باشد.

  • امیرحسین مجیری

جنگ

دوشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۴۴ ب.ظ

سلام. مطلب زیر در شماره ی جدید نشریه ی دانشگاهی "یاس" منتشر شد. (باز هم با لطف سید عمران امامی عزیز) نمی دانم اسمش چیست. شاید بتوان داستانک نامید هر کدامشان را.

- متفکر
یا سرباز باش، بجنگ تا کشته شوی،
یا سیاست مدار باش، حیله بزن تا بالا بروی.
هیچ گاه حقیقت را نگو که آن وقت،
تو را به جرم آن که حرف های غریب می زنی، به دیوانه خانه خواهند فرستاد.


- نویسنده
بزن زندان بان! شلاقت را محکم تر فرود بیاور. بر گرده ام، بر سرم، بر رویم، اما باور کن من خدا نیستم! اصلن اگر خدا بودم که این چنین فریاد دردآلودم در این سلول تنگ نمی پیچید. من خدا نیستم که از هیچ، چیزی بیافرینم. شما از من می خواهید حماسه ای برای سربازانتان بنویسم. اما به گمانم حتا خدا هم نتواند از ترس و بزدلی و فرار، از شجاعتی که نیست، حماسه ای خلق کند. پس شلاقت را محکم تر فرود بیاور.


- دلقک
«وقتی پادشاه از شهر رفت بیرون که بجنگه، خب طبیعی بود که اون دشمنا هم بیان تو شهر! تازه بعدش هم طبیعی بود که اون وزیر و همه ی اون سیاستمدارا با دشمنا ساخت و پاخت کنن. آخه اونا اگه یه مدت تو مقامشون نباشن، می میرن! فقط این وسط تنها موندن پسر پادشاه طبیعی نبود. انگار فقط این که اون جانشین پادشاهه مهم نبود. اما من سیاستمدار نبودم. واسه همین هیچ وقت نرفتم اون وزیر نامرد و رفیقاش رو بخندونم. البته اونا که داشتن با دمشون گردو می شکستن و نیازی به من نداشتن! دشمنا رو هم نرفتم بخندونم. عوضش رفتم به همون خونه ی کوچیکی که پسر پادشاه توش زندانی بود. پادشاها! من مث هیچ کدوم از این وزیر و وکیلا نیستم که حالا اومدن پیش شما و می گن ما به دشمن حقه زدیم که شما تونستید به شهر حمله کنین. تنها افتخار من همینه که هیچ وقت پسرتون رو تنها نذاشتم و همیشه فقط اونو خندوندم. همین!»
آره دیگه! بعدش پادشاه خندید و دست زد رو شونه ام و گفت: «تو بهترین یار مایی!»


- سرباز
آهای مردم! این رسم استقبال از سربازان شهر است؟ باشد! قبول! ما شکست خوردیم. اما وقتی شما در خانه های خود راحت خوابیده بودید، ما بودیم که تن مان را در معرض تیرهای زهرآگین دشمن قرار دادیم. آهای مردم! یک نگاهی به بالا سر خود بیندازید. همان جا که فرماندهان جنگ با غرور به فحش دادن شما به سربازان شان نگاه می کنند. می بینید؟ آن ها زره بر تن دارند! درست مثل وقت جنگ. تا یک وقت حتا یک زخم بر ندارند. تا همیشه بتوانند با غرور سرشان را بالا بگیرند. قبول! ما شکست خوردیم. اما شما بگویید. وقتی فرماندهان زره پوش ما فرار می کنند، ما سربازان عریان چه باید بکنیم؟

  • امیرحسین مجیری