وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

تجربه ی دیدن نمایش رادیویی

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۵۰ ق.ظ

سلام.

اصلن یکی از بهترین نعمت هایی که ممکن است نصیب هرکسی بشود، دوست خوب است. این نعمت خدا را شکر، فراوان به من رسیده. یکی از این دوستان خوب هم جناب محمد آقای ثابت است که امروز (که البته با احتساب ساعت نوشتن این مطلب که 12 دقیقه ی بامداد است، باید بگویم دیروز) لطف کرد و من را با خبر کرد از بخش نمایش های رادیویی در خانه ی هنرمندان. من هم برای اولین بار پا گذاشتم به این مجموعه. 

از تاخیر نیم ساعتی در شروع برنامه که بگذریم، می توانم از دیدن داود رشیدی بگویم که با دو نفر دیگر (که یکی شان را جناب ثابت هم نمی شناخت و آن یکی را هم معرفی کرد و یادم نیست کی بود!) داور نمایش بودند. گویا من به نمایش های خوبش نرسیده ام! نام نمایشش «قله های کبود»* بود و بعد نمایش به حضرت رفیق گفتم این نوع نمایش مرا یاد آن حرف هایی می اندازد که می گویند در زمان رضاخان، بعضن فیلم سازها مجبور بوده اند به فیلم شان تزریق کنند. مثلن این که آخر فیلم بگویند: «و به لطف اقدامات دولت علیه ی رضاشاه کبیر، مشکلات حل شد!» البته مقصودم تخطئه ی نمایش نبود. بیش تر از این باب گفتم که نمایش، یک جامعه ی روستایی را نشان می داد با همان کلیشه هایی که در ذهن داریم (مرد روستایی که عاشق زنش است، زنی که بچه هایش سقط می شوند و مادر مرد که بچه می خواهد و دارد مرد را مجبور می کند که زن دیگری بگیرد تا صاحب بچه شود) که یک فرد شهری (خانم دکتر) با یافتن علت طبیعی مشکل سقط بچه (وجود نیترات در آب) باعث نجات زن از رسوم بد روستایی می شود. 

کلیشه ی "حل مشکلات با یافتن علت طبیعی آن ها" را البته به شکلی خیلی هنرمندانه تر در فیلم نامه ی «پرده ی نئی» بهرام بیضایی دیده بودم پیش از این. اما این نمایش اخیر، هم این کلیشه را در خود داشت و هم شعارزدگی را. 

اما افکت هایش (که البته جناب ثابت می گفت خوب نبوده است) برای من جالب بود. یکی وایساده بود آن جا و افکت راه رفتن و در باز و بسته کردن و پرده کنار زدن و خلاصه انواع افکت ها را در می آورد. ندیده بودم تا حالا! جالب بود برایم.

کنار نمایش، دیدن مجسمه ی عزت الله انتظامی و اثر «هفت چنار» از عباس کیارستمی (که یک اثر حجمی بود علی الظاهر) و بعدش هم رفتن به کافه ی خانه ی هنرمندان و گپ و گفت با محمد آقای ثابت هم لذت بخش بود. جناب ثابت از پخش چند فیلم سه بعدی در طول جشنواره ی فجر و تصمیم برای دیدن فیلم "شیرین" در سینما آزادی و صحبت از نمایش رادیویی دیروز و خیلی چیزهای دیگر گفت. از نظریه ی هنر و سنت و مدرنیته و این جور چیزها هم حرف زدیم که لذت بخش بود.

این بود انشای من!

---

* اطلاعات نمایش به نقل از بروشور توزیع شده: 

قله های کبود، نویسنده: آزاده نظری نسب- کارگردان: زهرا اسماعیلی- تهیه کننده: رضا حیدری- نقش آفرینان: داریوش یوسف زاده، زهرا اسماعیلی، خدیجه علی زاده، بهاره غریبی و فاطمه رفیعی- گوینده ی تیتراژ: سوسن حبیبی- افکتور: عماد صدری نژاد- صدابردار: محمدرضا داوودی- طراح صحنه و نور: سید رحیم موسویان- طراح گرافیک: زهرا جوان بخت- دستیار تهیه: سعید جوان بخت- موسیقی متن: فرشاد پورحسینی، عباس خدابنده، مهدی حسن زاده- گروه نمایش شبکه ی استانی صدای چهارمحال و بختیاری- زمان: 9 بهمن 1390- ساعت 15- مکان: تهران، خیابان طالقانی، انتهای خیابان شهید موسوی، خانه ی هنرمندان، تالار استاد انتظامی- سی امین جشنواره ی بین المللی تئاتر فجر

وقتی آب گوارا ناگوار می شود...: خشکسالی های طولانی، طرح های انتقال آب به استان های پایین دست باعث کاهش شدید آب های زیرزمینی در بیش تر نقاط استان به ویژه شهرستان های لردگان، بروجن و شهرکرد شده است. به طوری که آب آشامیدنی بیش تر این مناطق در فصل تابستان با تانکر تهیه می شود. کاهش آب های زیرزمینی و همچنین استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی باعث افزایش نیترات غیر مجاز (بالای پنجاه میلی گرم در هر لیتر) در آب می شود و زمینه را برای بروز بیماری های مختلف از جمله انواع سرطان ها فراهم می کند. لازم به ذکر است بیش تر آب های آشامیدنی در استان چهار محال و بختیاری از چاه های عمیق تامین می شود و آب های استحصال شده در ارتفاعات استان به دلیل کوهستانی بودن توسط رودخانه های کارون و زاینده رود از استان خارج می شود.

  • امیرحسین مجیری
مردگان باغ سبز روایت گر واقعه ای تاریخی است. با وجود این که محمد رضا بایرامی آن را همان قدر به واقعیت نزدیک دانسته است که پلنگِ سر کوه به ماه!   در واقع آن طور که خود بایرامی گفته است [الف- خردنامه همشهری- ش 57- شهریور و مهر 1389- ص 61] قطعیتی وجود ندارد و ممکن است نگاه به تاریخ برای هرکسی متفاوت باشد. 
با وجود این روایت تاریخی و این که بعد خواندن، ممکن است از مشابهت‌های آن با امروز، مو بر تنتان سیخ شود، و از "قره یقه ها" و شاید "فرقه ای ها" بدتان بیاید و از جنگ داخلی نفرت پیدا کنید (که روزگار بدی بود و "همین بود که بود")  روایت داستانی کتاب، روی دیگری از سکه است. ماجرا در آذربایجان می گذرد و نویسنده گویی به زبان مردم همان جا داستان روایت می کند. با همان تشبیه های جالب و همان روایت شیرین. انگار که کتاب ترجمه‌ی متنی ترکی باشد. برای مثال:
"در زندگی ساعاتی وجود دارد که با یک عمر برابر می کند، به خصوص اگر آن ساعات در روزی باشد که برای خودش قرنی است. آره! روزی به درازی یک قرن!"
»دو جور بیش تر دیوانه وجود ندارد. دیوانه ای که می خندد و دیوانه ای که گریه می کند و خطرناک است و حالا با کمال تعجب به نوع سومی برمی خورد که نه این بود و نه آن و بلکه هم این بود و هم آن. دیوانه ای که انگار در همان لحظه به دنیا آمده و هست شده بود..."
"و مادر مثل گنجشک است به گمانم. همیشه رو دیوار یا درخت خانه سر و صدا می کند بی آن که به چشم بیاید و فقط وقتی متوجه نبودش می شوی که دیگر نیست، که دیگر پریده، که دیگر رفته، که دیگر مُرده."
توصیه می کنم حتما کتاب را بخوانید، اگر می خواهید لذت خواندن یک رمان غریب و دل نشین را ببرید. و اگر دلتان برای یکی که صمیمانه از دردهایش با شما بگوید، تنگ شده است.

مطلب بالا از من در پیوست کلک ادب شماره ی سوم نشریه ی فرهنگی دانشجویی مداد (دی و بهمن 1389) به چاپ رسید و در اسفند همان سال در دانشگاه صنعتی اصفهان توزیع شد. [دانلود نشریه]

* قالب را گفته اند عوض کنم. عوض کردم! تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

  • امیرحسین مجیری

اخلاق در ادبیات

جمعه, ۷ بهمن ۱۳۹۰، ۰۶:۵۵ ب.ظ

مطلب زیر، در پاسخ به واکنش هایی که به یکی از مطالب قبلی نشریه ی مداد شده بود، نوشته شد. ماجرا این بود که در شماره ی دوم نشریه مداد در پیوست «کلک ادب» بخشی از کتاب «خوشی ها و روزها» (اثر مارسل پروست، ترجمه ی مهدی سحابی، نشر مرکز، صص 125 تا 138) آورده شده بود. یک سری از دوستان «زیادی با بصیرت» ما، گفتند این داستان «غیر اخلاقی» است و حتا تعابیر زشت تری هم به کار بردند که من به کار نمی برم. و احساس تکلیف کرده بودند که بروند پیش مسئولین و به گوششان برسانند که چه مطلب زشتی در یکی از نشریات دانشگاه چاپ شده است! در هر حال من اهل این نبودم که از گناه نکرده، توبه بطلبم! بنابر این در واکنش به آن واکنش های مضحک و بعضن احمقانه، پرونده ی «اخلاق در ادبیات» را در شماره ی بعدی کار کردیم. پرونده ای در گفتگو با اهالی ادبیات. 

این مطلب در پیوست کلک ادب شماره ی سوم نشریه ی فرهنگی دانشجویی مداد (دی و بهمن 1389) به صاحب امتیازی، مدیرمسئولی و سردبیری خودم به چاپ رسید و در اسفند همان سال در دانشگاه صنعتی اصفهان توزیع شد. [دانلود نشریه]

***

مقدمه

در پیوست "کلک ادب" قبلی، داستانی به چاپ رسیده بود که اعتراض برخی دوستان (و البته کم لطفی برخی دیگر) را در پی داشت. اعتراض‌ها از بابت رعایت نشدن حریم اخلاق در این داستان بود. بنابر این تصمیم گرفتیم، این موضوع (یعنی اخلاق در ادبیات) را بیش‌تر مورد بحث و بررسی قرار دهیم. در قدم اول به سراغ برخی نویسندگان (داستان نویس، شاعر، منتقد ادبی) رفتیم و نظر آن‌ها را درباره‌ی این موضوع جویا شدیم. مطمئنا این نظرات نمی‌تواند پایان بخش این ماجرا باشد. امیدواریم بتوانیم باز هم در این باره تحقیق کنیم. از دوستان گرامی نیز می‌‍خواهیم ما را از نظرات خود بهره‌مند سازند.

نکته‌ی قابل ذکر این که همه‌ی مصاحبه‌ها به جز مصاحبه با فرهاد جعفری (که حضوری بود)، از طریق پرسش ایمیلی بوده است و پرسش اصلی این بوده که حدّ رعایت اخلاق در ادبیات چیست؟ و چه چیزی است که ادبیات فاخر را از ادبیات پورنو جدا می کند؟

حقیقت نمایی

محمود فتوحی

استاد دانشگاه، منتقد ادبی، متولد: 1343- دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد، استاد سبک شناسی، بلاغت و نظریه ی ادبی

پرسش دشواری پیش کشیده‌اید. می‌خواستم از پاسخ تن زنم ولی بدم نمی‌آید چیزکی بنویسم. هرچند در درست و نادرستی‌اش سخن بسیار است. باری! نقد اخلاقی خود بنیادهایی دارد و آن بنیادها بر پایه‌ی باورها و عقاید گروه اجتماعی نهاده است. اخلاق نوگرا (مدرن) با اخلاق سنتی فرق دارد و اخلاق سوسیالیستی با اخلاق سرمایه داری و اخلاق اسلامی با یهودی و بودایی و... به هر روی اخلاقیات در همه‌ی جوامع ستوده است اما شما از حدود اخلاق در ادبیات پرسیده‌اید. به نظرم دو رویکرد وجود دارد: یکی آن که اخلاق‌گرایی را به وجهی آرمانی و مطلق می‌خواهد به حدی که از آوردن یک  واژه‌ی غیراخلاقی و نامتعارف برآشفته می‌شود. در چنین وضعیتی تولیدات ادبی مبتنی بر صدق و حقیقت نمایی نخواهند بود.

رویکرد دیگر که ایراد برخی صحنه‌ها و یا سخن‌ها را به قصد بیان واقعیت‌ها و صدق اثر ادبی ضرورت می‌داند و نبودش را کاستی و نقصان نگارش ادبی. باری! غرض و انگیزه‌ی آوردن بخش‌های غیر اخلاقی در اثر ادبی مهم است. آیا صرفا به جهت جلب توجه مخاطب است و مقاصد پورنوگرافیک دارد یا نه به ضرورت واقع نمایی و صدق هنری؟ وجود برخی غیر اخلاقیات در شاهکارهای ادبی جهان از نوع دوم است.

وظیفه‌ی قضاوت

سیامک گلشیری

داستان نویس، متولد: 1347- اصفهان- آثار: عنکبوت (84)، با لبان بسته (82)، نفرین شدگان (81)، مهمانی تلخ (80)، همسران  (79) و...
ترجمه ها: نان آن سال ها (هاینریش بل-81)، اندوه عیسی (برشرت-77) و...

به نظر من قصد ادبیات و به طور کلی هنرمند این نیست که در باره‌ی چیزی قضاوت کند. بلکه به شیوه‌ی خودش چیزی را به نمایش می‌گذارد و بعد این خواننده یا مخاطب است که باید قضاوت کند. ممکن است موضوعی که مطرح می‌کند کاملا غیر اخلاقی باشد، ولی این به معنای غیر اخلاقی بودن هنرمند یا اثر نیست.

حد اخلاق، حد عرف

محمد آزرم

شاعر، منتقد ادبی، متولد: 1349- تهران- مجموعه اشعار: اسمش همین است (81)، عکس های منتشرنشده (77)- نقدهای ادبی در مطبوعات: در مجله ی سینما و ادبیات، شهروند امروز، روزنامه ایران، روزنامه اعتماد و...

حد اخلاق، حد عرف است اما کار ادبیات و دقیق‌تر کارِ شعر رعایت چیزی جز حدود خودش نیست؛ و حد شعر رعایت حد عرف نیست. خود شما نوشته‌اید که می‌گویند این نوشته، غیر اخلاقی است. خب نوشته‌ی غیر اخلاقی ممکن است غیر ادبی یا مهم‌تر غیر شعری نباشد. این که چه کسانی این حرف را می‌زنند هم مهم است. اگر به واسطه‌ی این حرف پول می‌گیرند مثل سانسورچی‌های ارشاد، خب حق دارند. اما اگر اخلاق عرفی سلیقه‌ی آن‌ها در شعر است و در شعرهایی این سلیقه رعایت نمی‌شود، شما گوش ندهید و کار خودتان را پی بگیرید.

سانسور و حریم

آوید میرشکرایی

شاعر- مجموعه اشعار: "راستی هیچ شده است شبی تو نیز مثل من..."

جواب به سؤال شما کمی پیچیده است. من اصولا اعتقادی به سانسور یا حتی خود سانسوری از ترس سانسور ندارم. اما خودم شخصا در حیطه‌ی ادبیات و به خصوص شعر به این حریم قائلم و استفاده از کلمات و مصادیق آن چه را شما پورنوگرافی می‌نامید دوست ندارم.

اروتیک و پورنو

محمدرضا ترکی

شاعر، منتقد ادبی، استاد دانشگاه- آثار: پرسه در عرصه کلمات (87)، از واژه تا صدا (82)، پارساس پارسی (81)- مجموعه اشعار: هنوز اول عشق است (87)، فصل فاصله (81)
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران

دوست عزیز! همواره میان آنچه به اصطلاح عاشقانه و اروتیک می‌نامند با آنچه معمولا پورنو نامیده می‌شود تفاوت هست. پورنوگرافی هرزه نگاری است.
شبیه این تفاوت را می‌توان بین دو مفهوم «ساده» و «سطحی» و مبتذل هم دید. سادگی پسندیده و سطحی گرایی نکوهیده است.
در داستان یوسف که در قرآن آمده صحنه‌ای هست که تمایل شدید یک زن به یک مرد را می‌رساند بی آن که ترسیم آن لحظه چیزی از قداست قرآن کاسته باشد. در آثار عارفان و بزرگان هم قضیه از همین قرار است.
تفاوت فضای عاشقانه و اروتیک با پورنو این است که فضای پورنو احساسات سطحی و شهوانی را برمی انگیزاند؛ اما یک فضای عاشقانه، آن گونه که در بسیاری از آثار ادبی هست، چه بسا موجبات نوعی تزکیه و لطافت روح را فراهم می‌آورد.

نیاز و اجبار

عباس معروفی

داستان نویس، منتقد ادبی، متولد: 1336- تهران- آثار: تماما مخصوص (89)، سال بلوا (71)، سمفونی مردگان (68)- مقیم آلمان

در این مورد دو مطلب مفصل قبلا نوشته‌ام: "اروتیک در ادبیات" و "اروتیک و ادبیات"*
اما به طور کلی بگویم، من همه‌ی فحش‌ها را بلدم، منتهی لزومی نمی‌بینم به زبان بیاورم، مگر نیاز داشته باشم.
عشق‌بازی هم بین دو نفر زیباست، ولی این کاری است که در حوزه‌ی عمومی نمی‌توان انجامش داد. تا نیاز و اجبار نباشد، نمی‌توان حتا کلمه ای نوشت و وقتی مجبور شدم، هیچ شمری جلودار من نیست.
همیشه از خودت بپرس برای چی می‌نویسم؟ دلیل نقل چیست؟
*: متن مقالات بیان شده در وبلاگ "مداد" آمده است.

ناخودآگاه نویسنده

فرهاد جعفری

داستان نویس، متولد: 1344– شوسف مشهد- اثر: کافه پیانو (86)- در دست انتشار: "قطار چهار و بیست دقیقه‌ی عصر"

ما دو جور داستان نویس داریم. همه کاره و هیچ کاره. من خودم را از آن هیچ کاره ها می دانم. منتها همین نویسنده ی هیچ کاره، دارای درک، موضع، تحلیل و پیام است؛ اما این درک و موضع خود را اصرار ندارد با سرنگ مثل یک نویسنده ی چپ به کتابش تزریق کند. بلکه ناخودآگاه از درونش می جوشد و در کتاب نمود پیدا می کند... شما تمام یادداشت های سیاسی- تحلیلی من را که بخوانید، امکان ندارد کوچک ترین توهین و کوچک ترین تحقیری نسبت به هیچ کسی ببینید. اما وقتی یک نویسنده شروع می کند به قصه نوشتن، هرگز تعهدی به اخلاق ندارد و نمی تواند داشته باشد. اگر داشته باشد دست و پایش بسته می شود. کما این که یکی از مشکلاتی که بچه های اصطلاحا مسلمان ادبیات داستانی ما دارند همین است. که چون نمی توانند مرزهای اخلاق را نادیده بگیرند و ازش بگذرند، چیزهایی را ببینند و تجربه کنند که الزاما یک قصه نویس می بایست آن ها را تجربه کند، دچار کاستی هایی هستند. یک نویسنده وقتی شروع به نوشتن قصه می کند، نمی بایست خود را در چارچوب های اخلاق مرسوم و معمول، محدود و مقید بکند.

من به عنوان نویسنده، وقتی دارم قصه می نویسم، هیچ تعمدی برای این کار ندارم که من باید چه کار بکنم و چه کار نباید بکنم. اما به طور ناخودآگاه باورهای ذهنی من تجلی پیدا می کند. آیا اگر یک عکاسی از صحنه ی سقط جنین یک جنین رها شده کنار خیابان عکس بگیرد و منتشر کند، کار غیراخلاقی مرتکب شده است؟ آیا معنایش این است که با سقط جنین موافق است؟ آیا معنایش این است با رابطه ی نامشروع منجر به تولد طفل نامشروع را تایید می کند؟ نه! هیچ کس این را به عکاس نسبت نمی دهد. نویسنده هم یک عکاس است. نویسنده با کلمات عکس می گیرد و هیچ مسئولیتی در قبال این ندارد که این شخصی که کاراکترش است چه رفتار غیراخلاقی مرتکب شده، چه جمله ی غیراخلاقی گفته یا چه توهینی کرده است. در کتاب من گاهی شما فحش و توهین می بینید. سر همین هم با خیلی ها بحث داشتیم، از جمله بررس کتاب که معتقد بود این ها نباید باشد و حتی چند جایی اش را حذف کرد. ولی اعتقاد من این بود که اگر مولانا اجازه دارد در خیلی از اشعارش پرده های اخلاق را بدرد و از مرزهایش عبور بکند، چرا فرهاد جعفری اجازه نداشته باشد؟ هرگز این که مولانا در فلان سطح است و فرهاد جعفری در فلان سطح، مجوز یا دلیلی نمی شود که مولانا اجازه دارد، فرهاد جعفری اجازه ندارد. برای این که روشن است که مولانا در جهت ترویج بی اخلاقی نیست که داستان کنیز و خر و کلمات رکیک را می آورد که ما امروز حتی جرئت نوشتنش را روی کاغذ نداریم. مسلم است که مولانا از طریق نشان دادن بی اخلاقی ها اتفاقا در حال ترویج اخلاق است. اما می تواند مشخص شود که نویسنده ای تعمد دارد از طریق کلمات رکیک، توصیف صحنه های غیراخلاقی، بی اخلاقی را رواج دهد. اما گاهی اوقات هم می شود با استفاده از همان کلمات، اخلاق را رواج داد.

  • امیرحسین مجیری

نگارش درست

جمعه, ۷ بهمن ۱۳۹۰، ۰۵:۴۸ ب.ظ

سلام.

طبق یک قانون نانوشته باید بین یادداشت های احساسی و داستان واره ها و شعرواره های این وبلاگ، یکی دو یادداشت با موضوع «نقد ادبی» یا نوشته ای «مقاله وار» هم پیدا بشود. در غیر این صورت، من اذیت می شوم!

اما چون حالا، حال و حوصله ی جدی نویسی ندارم، به ناچار رفتم سراغ آرشیو نوشته ها و یادم آمد نوشته های پیوست ادبی نشریه ی «مداد» یعنی «کلک ادب» را اصلن نگذاشته ام در این وبلاگ! یعنی نه این که یادم آمده باشد (فی الواقع من چندان چیزی یادم نمی آید!) رفتم از گوگل پرسیدم که جناب گوگل خان، من چیزی از کلک ادب گذاشته ام در این وبلاگ کذایی ام؟ گفت: نه!

در هر حال، در این پُست (من همیشه با این کلمه مشکل داشته ام. همان طور که با کامنت. اما این روزها چندان مشکلی ندارم. از وقتی زبان شناسی می خوانم فهمیده ام نباید آن چنان که قبلن ادبیات وار به کلمات گیر می دادم، گیر بدهم. زبان پویاست و می تواند واژه هایی از این دست را در خود هضم کند بی هیچ مشکلی) از اولین شماره ی مداد، مطلبی را می گذارم. این روزها احتمالن آن قدرها به نوشته های آن روزهایم معتقد نیستم. حداقل نه به آن غلظت. به ویژه در مورد بند اول و سوم. اما به هر حال برای خاطره بازی هم که شده، این نوشته را می گذارم.

این یادداشت در پیوست «کلک ادب» شماره ی اول نشریه ی فرهنگی دانشجویی مداد (اردیبهشت 1389) به صاحب امتیازی خودم به چاپ رسید و در دانشگاه صنعتی اصفهان توزیع شد. [دانلود نشریه]

«حدود 9 سال پیش من و یکی از دوستانم در رادیو فرهنگ (که آن موقع شبکه ی 2 رادیو نام داشت)، برنامه ی پایان‌نامه‌ها را داشتیم و من گزارش گر آن بودم . در این برنامه به بررسی پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترای علوم انسانی می پرداختیم؛ اما برای بررسی اهمیت پایان نامه و اموری که باید در یک پایان نامه رعایت شود، سراغ استادان رشته های دیگر هم می رفتیم. شاید باور نکنید که همه ی استادانی که من با آنها صحبت می کردم - چه در علوم پایه و چه در علوم مهندسی- معتقد بودند که بزرگ ترین مشکل دانشجویان ما در نوشتن پایان نامه ناتوانی در نگارش است . در نتیجه پایان نامه ها قابل استفاده نیست . در عمل هم خودتان می توانید ببینید. آیا جز این است که بسیاری از کتاب های تخصصی شما که ترجمه شده ی یک اثر به زبان بیگانه است، قابل استفاده نیست؟ و اگر شما بتوانید آن کتاب را به زبان اصلی بخوانید، قابل فهم تر است؟ چرا؟ کتاب های علمی که زبان ادبی و نکته های بلاغی ندارند تا مترجم در ترجمه آنها و برگرداندنش به فرهنگی دیگر، دچار مشکل شود. مشکل از ویرایش بسیار بد این کتاب هاست. متأسفانه استادان ما یا مترجمان کتاب های علمی با نگارش و معیارهای حاکم بر آن آشنا نیستند و نمی توانند نثری ساده و روان را به خوبی ترجمه کنند.»
این ها را خانم «فیروزه سودایی» - استاد ادبیات و نویسنده ی وبلاگ «واژیک» - به ما گفت. اما به چه دلیل ما باید اصول نگارشی را کاملا رعایت کنیم؟ آیا مثلا اگر «را» را در جای مناسب خود نیاوریم، زبان فارسی دچار خدشه می شود؟ و سوال دیگر این که مگر زبان از گفتار سرچشمه نگرفته است؟ و مگر نباید از گفتار تبعیت کند؟ «آیا اصلن زبان نوشتار قرار است عینیت زبان گفتار و آیینه ی زبان گفتار باشد؟ به عبارت دیگر: آن چه می تویسیم مگر نباید تصویر و عکس و تجسمی باشد از آن چه ادا می کنیم؟... به این چهار پیشنهاد توجه کنید: «دادگستری» به جای «عدلیه»، «هواپیما» به جای «طیاره»، «خودرو جمعی بزرگ» به جای «اتوبوس» و «خودرو جمعی کوچک» به جای مینی بوس. چرا پیشنهادهای اول و دوم سال های سال است که جا افتاده اند و جزء لاینفکی از زبان معاصر ما شده اند، اما پیشنهادهای سوم و چهارم جا نیفتاده اند...؟ اصلن چه ضرورتی دارد که برای هر اسم بیگانه یک معادل فارسی پیدا کنیم؟ چرا باید برای «تاکسی» و «تلف» و «بانک» و «اینترنت» به دنبال معادل فارسی بگردیم؟... این همه عربی... این همه ترکی توی این زبان داریم که در طول قرون با زبان ما آمیخته شده و با آن ها آموخته شده ایم و... آن ها را مال خودمان می دانیم...» [مدرس صادقی، جعفر: 1389]
البته ان شاء الله در شماره ی بعد، در مورد «گرته برداری» و معادل سازی برای واژه های بیگانه سخن خواهم گفت [وعده ی سر خرمنی که هیچ وقت محقق نشد و چه بهتر که نشد!] اما آن چه در این شماره می خواهم درباره ی آن سخن بگویم، چرایی ویرایش است. اساتید ادبیات کم تر در این باره سخن گفته‌اند و معمولا به سرعت به چگونگی ویرایش و اشتباهات رایج پرداخته اند. در این میان به شکل پراکنده ای می توان دلایلی در این باره یافت. ملک الشعرای بهار، یک دلیل ساده برای این امر می آورد: «ما باید غلط ننویسیم و درست سخن بگوییم ... زیرا نظم جامعه ی ادبی نیز مانند انتظامات دیگر جوامع قابل احترام است.» [درخشان، مهدی: 1367- ص 11 به نقل از بهار، محمد تقی- «بهار و ادب فارسی»- ص 418] پروین گنابادی، دلیل ویرایش و بیرون راندن قواعد و کلمه های ناسازگار با دستور زبان و لهجه ی فارسی را آسیب به استقلال زبان و دشوار شدن کار آموزش خواندن و نوشتن می داند. [پروین گنابادی، محمد: 2536 – ص 43] علامه قزوینی نیز به نقل از فروغی، عدم ویرایش را موجب تبدیل طرز بیان ایرانیان به طرز بیان بیگانگان و نتیجه ی این امر را از دست رفتن شخصیت زبان فارسی ذکر می کند. [اسماعیلی، امیر: 1382- ص 16] و استاد اعتماد مقدم، یک دلیل زبان‌شناسانه در این باره می‌گوید: «مردم واژه ی بیگانه را دیرتر و سخت تر می‌فهمند تا واژه ی زبان خودشان را، چون ساختمان آن‌ها با ساختمان زبان خودشان فرق دارد.» [همان: ص 97] و دیگری حفظ هویت و شخصیت والای انسانی و ملّیِ خود را دلیل درست نگاشتن می داند. [فرزام، حمید: ص 144] آن چه می‌توان در مجموع این گفتارها فهمید، این است که حفظ ملیت و زبان و عزت این دو، ما را ناگزیر می کند تا قواعدی برای آن‌ها وضع کنیم و سرسختانه تابع این قوانین باشیم. هر چند به دلایلی (از جمله ناهماهنگی میان گفتار و نوشتار) به نامناسب بودن برخی از این قواعد، قائل باشیم.
اما آن چه در ادامه می آید، برخی از رایج ترین اشتباهات نگارشی به ویژه در متون مهندسی و نشریات دانشجویی است. بخش بندی این اشتباهات، بر اساس قاعده ی خاصی نیست. هر یک از این موارد، ممکن است زیر مجموعه ی موارد دیگری باشد که در این جا ذکر نشده است. در حقیقت در این شماره فقط قصد داشتم با ذکر مثال هایی به گستردگی این اشتباهات اشاره کنم. می توان گفت این اشتباهات از مشخص‌ترین غلط هایی است که به راحتی و با کمی تامل، قابل کشف است. تاکید اصلی این بخش، بر نمونه های این اشتباهات است، نه توضیحات فنی. زیرا به نظرم، این نمونه ها، به حد کافی گویای منظور هستند.

1- «را»

علامت «را» دقیقا باید پس از مفعول بیاید، و مفعول حتما اسم است، نه فعل. اشتباه رایج در این باره این است که علامت «را» پس از فعل جمله ای که مفعول را توضیح می دهد، آورده می شود. (این اشتباه را به کرات می‌توان در متون علمی و حتا ادبی یافت.)
- خدا حقیقت هر فردی و این که نیاز و کمالش به چیست را می‌شناسد. [طاهرزاده، اصغر- زن آن گونه که باید باشد.- اصفهان: لب المیزان- چ 1: 1387- ص 63]
- انتزاع داده‌ها به برنامه‌نویس کمک می‌کند تا مواردی که در هر زمان نیاز به نگهداری آن‌ها در حافظه خود دارد را کاهش دهد. [علیخان زاده، امیر(ترجمه) - ساختمان داده‌ها به زبان C++]
- گشت نیروهای بسیجی علاوه بر آن که لباس بسیجی که یک لباس مشخص است را به تن دارند، حکم ماموریتی که توسط نیروی مقاومت بسیج صادر شده است، را نیز باید به همراه داشته باشند. [اطلاعات- ش 24372- 8/10/1387- ص 13]
اشتباه دیگر، آوردن دو «را» (یکی پس از مفعول و دیگری پس از فعل) است.
- روزنامه وطن امروز در شماره امروز خود و همچنین روزنامه کیهان که هر دو از نزدیکان دولت هستند عین عبارت دفتر تحکیم وحدت را که موجب توقیف روزنامه کارگزاران شد را منتشر کردند ولی هیچ ایرادی به این دو روزنامه گرفته‌نشد. [سایت فردانیوز - کد ۷۰۸۲۷ – 11 دی 87]
- اسلام این پرسش را که آیا اسلام مدلی برای حکومت دارد یا نه را پاسخ گفته‌است.[مکاتبه و اندیشه- س 8- ش 3- ص 100]
- من که قبلا داستان اون یارو رو که به طرز عجیبی با ظرف سوپ خوری سرش شکسته بود رو براتون تعریف کردم. [مستور، مصطفا (مترجم)- کارور، ریموند- پاکت ها- ص 39]

2- طولانی بودن جمله و گم کردن راه!

این اشتباه بیش تر در متون علمی ترجمه ای به چشم می خورد. مترجم (یا نویسنده) سعی در نوشتن جمله ای طولانی دارد و از همین رو، در میانه ی راه، نوع جمله و فعل و فاعل و حرف اضافه و... را گم می کند! راه حل ساده ی حل این مشکل، کوتاه کردن جملات است. این کار علاوه بر جلوگیری از غلط نویسی، به ساده تر شدن فهم متن هم کمک می کند.
- قابلیت اطمینان وابسته به چگونگی و شرایط استفاده از نرم افزار دارد. [پارسا، سعید- مهندسی نرم افزار (ج1)- تهران: دانشگاه علم و صنعت- چ 10: 1387- ص 53]
- دیاگرام گردش داده ها را می توان برای مدل سازی چگونگی عملکرد سیستم و یا سیستم مورد نیاز کمک گرفت. [همان: ص 13]
- ما تعجب می کردیم که چگونه دکتر یزدی آن قدر سادگی به خرج داده و کاغد خود را به مشیر الدوله که چند روزی با او در زندان آشنا شده، اطمینان کرده است. [علوی، بزرگ- پنجاه و سه نفر- تهران: امیر کبیر- 1357- ص 75]

3- غلط های املایی
غلط های املایی را واقعا نمی شود کاری کرد! هر عقل سلیمی می گوید نباید غلط نوشت. و این جا دیگر بحث های چرایی معنای زیادی ندارد. چه این که به نظر بدیهی می رسد که اگر واژه ای را آن طور که نیست بنویسی، ممکن است در طول زمان کاربرد خود را از دست بدهد و از زبان حذف شود یا معنایش تغییر کند.
- گفتم: نه من با این اتیغه‌ها کاری ندارم؛ من به دنبال کسی به اسم حسین علی می‌گردم. [عاکف، سعید- حکایت زمستان– مشهد: ملک اعظم – چ 10: 1387 - ص 260]
- اقتصاد خرد را پیش از فراقت از تحصیل فرا بگیرید. [فرامتن-ش1- اردیبهشت 1388- ص 16]
- رهدار فضای صلبی هویت ایران را در زمان اصلاحات، فضای غربی خواند. [همبستگی(ویژه نامه اصفهان)- 10/3/88- ص 1]
«خواستن» و «خاستن» از رایج ترین اشتباهاتِ نگارشی محسوب می شوند.
- صرف نظر از خواستگاه طبقاتی و سنتی [خاکستر- س 1- ش 2- اسفند 88- ص 2]
- حجتی کرمانی... همگام با مردم بپا خواسته ی کرمان به مبارزه ی خود ادامه داد. [کاظمی، محسن- خاطرات احمد احمد- تهران: سوره مهر- ص 119]
اما، ترکیب واژه های فارسی با علائم عربی نیز بعضا کلمات اشتباهی را به وجود می آورند که ادامه ی استفاده از آن ها می تواند آسیب جدی به اصل واژه بزند.
- تو نمازتو بخون خواهشاً. به بحث ادبیِ رجال کاری نداشته باش. [جعفری، فرهاد- کافه پیانو-تهران: چشمه- 1387- ص 205]
- چی چی خوبیت ندارد؟ / زن و مرد غریبه خوبیت ندارد بی این که کسی مراقب شان باشد، با هم تنها باشند. [حقیقت، امیرمهدی (مترجم)- لاهیری، جومپا- مترجم دردها- تهران: نشر ماهی- 1385- ص 201]


منابع:
1-    اسماعیلی، امیر- «از خود بیگانه ایم»- تهران: هنر و تربیت- چ1: 1382
2-    پروین گنابادی، محمد- «تهذیب زبان فارسی»- کتاب «گزینه ی مقاله ها»- تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی- چ 1: 2536 شاهنشاهی
3-    درخشان، مهدی- «درباره ی زبان فارسی»- تهران: دانشگاه تهران – 1367
4-    فرزام، حمید- «نکته ای چند درباره ی غلط ننویسیم»- نامه ی فرهنگستان
5-    مدرس صادقی، جعفر- «گفتار و نوشتار»- روزنامه ی شرق، س 5، شماره ی پیوسته 952 (ش 28 جدید)، 12/2/89- ص 16- ستون «و اما بعد...»

  • امیرحسین مجیری

برهان شک برانگیز

يكشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۰، ۰۲:۰۰ ق.ظ
شک من این است

دارم با عقل صحبت می کنم

یا که از روی هوس...

و همین برهان برای بستن لب از سخن

کافی ست

بس!

  • امیرحسین مجیری