وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

۱۰ مطلب با موضوع «خبر» ثبت شده است

و این هم از لذت های زندگی است. این که ببینی یک نفر یک جایی، یک شهری دورتر از تو، وبلاگت را خوانده است و حرف هایی در موردت زده (گرچه بعضی حرف هایش اغراق آمیز بوده باشد) و تو را به دیگران معرفی کرده است...

خیلی خوب است.

روزنامه ی «خراسان» پیوستی دارد برای جوانان به نام «جیم». این پیوست در شماره ی 263 خود (پنج شنبه، 5 مرداد 1391) که پیوست شماره ی 18177 روزنامه ی خراسان بوده است، «عنبرافشان» را معرفی کرده:

[صفحه ی اول شماره ی 263 «جیم». در این شماره، عنبرافشان معرفی شده است- عکس از سایت روزنامه «خراسان»]

-صفحه ی 15 (جاجیم)- ستون روزمره آنلاین ronline.blogfa.com-

http://anbarafshan.blogfa.com

«امیرحسین مجیری» نویسنده حرفه ای و وبلاگ نویس باسابقه که آثارش در جراید مختلف کشور به چاپ می رسد. وی که وبلاگ نویسی را از سال های اول دهه 80 شروع کرده سال هاست چند وبلاگ را همزمان مدیریت می کند که هر کدام در حوزه خاصی به روز رسانی می شود. وبلاگ «عنبر افشان» در حقیقت وبلاگ ادبی این نویسنده پرکار است که از مهر 86 راه اندازی [شده است] و به جز بازنشر آثار چاپ شده به دست نوشته های ادبی خصوصی ترش نیز اختصاص دارد. این وبلاگ از آن جهت قابل توجه است که علاوه بر نوشته های ادبی به نقد ادبیات نیز وارد شده و در این زمینه حرف های زیادی برای گفتن دارد. [این جا بخوانید]

[صفحه ی 15 ضمیمه ی «جیم» که در آن عنبرافشان معرفی شده است- عکس از سایت روزنامه «خراسان»]

اول چند توضیح در مورد این متن:

1- حرفه ای نیستم شاید با اغماض بشود "نیمه حرفه ای" نامیدم!

2- بیش تر کار نیمه حرفه ای را در مطبوعات اصفهان (جام اصفهان، نسل فردا، زاینده رود) کرده ام اما در مطبوعات دیگر هم کم و بیش چیزهایی نوشته ام.

3- وبلاگ نویسی را به طور مشخص از سال 1383 شروع کردم.

4- مدیریت اصلی من روی دو وبلاگ "عنبرافشان" (ادبی) و "دیوانه 83" (سیاسی- اجتماعی) هست. الان وبلاگ دیگری که مرتب به روزش کنم ندارم.

5- اطلاعات داده شده در مورد این وبلاگ درست است به جز آخرش که امیدوارم درست باشد!

دوم: 

تشکر می کنم از سرکار خانم «م» که خبر انتشار این مطلب را دادند و لطف کردند و شماره ی مربوطه را پیدا کرده و متنش را تایپ کردند. خیلی ممنونم.

[معرفی «عنبرافشان» در ضمیمه ی «جیم» روزنامه ی «خراسان»- آپلود در ایران ویج]

سوم: 

باید نامه ای بنویسم برای این ضمیمه و تشکر کنم از لطف شان.

چهارم:

خوشحالم!

  • امیرحسین مجیری

ترجمه های سخت ترین کتاب های دنیا

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۱۸ ب.ظ
سلام.

«خبر آنلاین»، متنی را از «پابلیشرز ویکلی» ترجمه کرده است با نام «سخت ترین کتاب های دنیا را بشناسید» (در اصل: مشکل ترین ده کتاب دنیا!). من جستجویی کردم تا ببینم کدام یک از این کتاب ها به فارسی ترجمه شده اند. از بین این ده کتاب، سه کتاب به فارسی ترجمه شده بودند و پنج کتاب هم نسخه ی انگلیسی شان در کتابخانه ی ملی موجود است. این هم اطلاعات کامل تری که به دست آوردم و گفتم شاید به درد کسی بخورد:

1- از «جونا بارنز» کتابی به فارسی ترجمه نشده. اما کتاب «نایت وود» به انگلیسی در کتابخانه ملی هست.

2- از «جاناتان سویفت» فقط «سفرهای گالیور» (با ترجمه های مختلف) و کتابی به نام «نبرد کتاب ها» به فارسی ترجمه شده اما این کتاب «قصه ی یک لاوک» هم نسخه ی انگلیسی اش در کتابخانه ملی هست

3- پدیدارشناسی روح هگل با نام «فنومنولوژی روح (پدیدارشناسی ذهن)» و فکر می کنم «پدیدارشناسی جان» ترجمه شده. (کتاب هایی هم در شرح و بسط این کتاب چاپ شده. از جمله کتابی از کریم مجتهدی)

4- «به سوی فانوس دریایی» از «ویرجینیا وولف» با ترجمه ی صالح حسینی (انتشارات نیلوفر) و خجسته کیهان (نشر نگاه) موجود است.

5- از ساموئل ریچاردسون هم چیزی به فارسی ترجمه نشده. اما کل رمان هایش به زبان انگلیسی در قالب 19 جلد در کتابخانه ی ملی موجود است.

6- از جیمز جویس «سیمای مرد هنرمند در جوانی»، «دوبلینی ها» و یکی دو اثر دیگر به فارسی ترجمه شده اما «بیداری فینیگان ها» نه. اما باز هم انگلیسی اش در کتابخانه ملی هست. جالب است که یک کتاب "راهنمای خواندن بیداری فینیگان ها" هم هست در کتابخانه ی ملی! 

7- "هستی و زمان" مارتین هایدگر ترجمه های مختلفی دارد. (عبدالکریم رشیدیان: نشر نی 684 صفحه- سیاوش جمادی: نشر ققنوس 946 صفحه)

8- از ادموند اسپنسر هم به فارسی ترجمه ای نداریم اما این کتاب «ملکه ی پریان» به زبان انگلیسی در کتابخانه ی ملی هست.

9- از گرترود استاین کتاب های «پیکاسو»، «اتوبیوگرافی آلیس بی تکلاس» و یک نمایشنامه به اسم "لطفن رنج نکشید" چاپ شده که الان فقط آن نمایشنامه اش را می شود پیدا کرد در بازار کتاب گویا!

10- از مک الروی هم که چیزی به فارسی ترجمه نشده اصلن انگار!

  • امیرحسین مجیری

تجربه ی دیدن نمایش رادیویی

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۵۰ ق.ظ

سلام.

اصلن یکی از بهترین نعمت هایی که ممکن است نصیب هرکسی بشود، دوست خوب است. این نعمت خدا را شکر، فراوان به من رسیده. یکی از این دوستان خوب هم جناب محمد آقای ثابت است که امروز (که البته با احتساب ساعت نوشتن این مطلب که 12 دقیقه ی بامداد است، باید بگویم دیروز) لطف کرد و من را با خبر کرد از بخش نمایش های رادیویی در خانه ی هنرمندان. من هم برای اولین بار پا گذاشتم به این مجموعه. 

از تاخیر نیم ساعتی در شروع برنامه که بگذریم، می توانم از دیدن داود رشیدی بگویم که با دو نفر دیگر (که یکی شان را جناب ثابت هم نمی شناخت و آن یکی را هم معرفی کرد و یادم نیست کی بود!) داور نمایش بودند. گویا من به نمایش های خوبش نرسیده ام! نام نمایشش «قله های کبود»* بود و بعد نمایش به حضرت رفیق گفتم این نوع نمایش مرا یاد آن حرف هایی می اندازد که می گویند در زمان رضاخان، بعضن فیلم سازها مجبور بوده اند به فیلم شان تزریق کنند. مثلن این که آخر فیلم بگویند: «و به لطف اقدامات دولت علیه ی رضاشاه کبیر، مشکلات حل شد!» البته مقصودم تخطئه ی نمایش نبود. بیش تر از این باب گفتم که نمایش، یک جامعه ی روستایی را نشان می داد با همان کلیشه هایی که در ذهن داریم (مرد روستایی که عاشق زنش است، زنی که بچه هایش سقط می شوند و مادر مرد که بچه می خواهد و دارد مرد را مجبور می کند که زن دیگری بگیرد تا صاحب بچه شود) که یک فرد شهری (خانم دکتر) با یافتن علت طبیعی مشکل سقط بچه (وجود نیترات در آب) باعث نجات زن از رسوم بد روستایی می شود. 

کلیشه ی "حل مشکلات با یافتن علت طبیعی آن ها" را البته به شکلی خیلی هنرمندانه تر در فیلم نامه ی «پرده ی نئی» بهرام بیضایی دیده بودم پیش از این. اما این نمایش اخیر، هم این کلیشه را در خود داشت و هم شعارزدگی را. 

اما افکت هایش (که البته جناب ثابت می گفت خوب نبوده است) برای من جالب بود. یکی وایساده بود آن جا و افکت راه رفتن و در باز و بسته کردن و پرده کنار زدن و خلاصه انواع افکت ها را در می آورد. ندیده بودم تا حالا! جالب بود برایم.

کنار نمایش، دیدن مجسمه ی عزت الله انتظامی و اثر «هفت چنار» از عباس کیارستمی (که یک اثر حجمی بود علی الظاهر) و بعدش هم رفتن به کافه ی خانه ی هنرمندان و گپ و گفت با محمد آقای ثابت هم لذت بخش بود. جناب ثابت از پخش چند فیلم سه بعدی در طول جشنواره ی فجر و تصمیم برای دیدن فیلم "شیرین" در سینما آزادی و صحبت از نمایش رادیویی دیروز و خیلی چیزهای دیگر گفت. از نظریه ی هنر و سنت و مدرنیته و این جور چیزها هم حرف زدیم که لذت بخش بود.

این بود انشای من!

---

* اطلاعات نمایش به نقل از بروشور توزیع شده: 

قله های کبود، نویسنده: آزاده نظری نسب- کارگردان: زهرا اسماعیلی- تهیه کننده: رضا حیدری- نقش آفرینان: داریوش یوسف زاده، زهرا اسماعیلی، خدیجه علی زاده، بهاره غریبی و فاطمه رفیعی- گوینده ی تیتراژ: سوسن حبیبی- افکتور: عماد صدری نژاد- صدابردار: محمدرضا داوودی- طراح صحنه و نور: سید رحیم موسویان- طراح گرافیک: زهرا جوان بخت- دستیار تهیه: سعید جوان بخت- موسیقی متن: فرشاد پورحسینی، عباس خدابنده، مهدی حسن زاده- گروه نمایش شبکه ی استانی صدای چهارمحال و بختیاری- زمان: 9 بهمن 1390- ساعت 15- مکان: تهران، خیابان طالقانی، انتهای خیابان شهید موسوی، خانه ی هنرمندان، تالار استاد انتظامی- سی امین جشنواره ی بین المللی تئاتر فجر

وقتی آب گوارا ناگوار می شود...: خشکسالی های طولانی، طرح های انتقال آب به استان های پایین دست باعث کاهش شدید آب های زیرزمینی در بیش تر نقاط استان به ویژه شهرستان های لردگان، بروجن و شهرکرد شده است. به طوری که آب آشامیدنی بیش تر این مناطق در فصل تابستان با تانکر تهیه می شود. کاهش آب های زیرزمینی و همچنین استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی باعث افزایش نیترات غیر مجاز (بالای پنجاه میلی گرم در هر لیتر) در آب می شود و زمینه را برای بروز بیماری های مختلف از جمله انواع سرطان ها فراهم می کند. لازم به ذکر است بیش تر آب های آشامیدنی در استان چهار محال و بختیاری از چاه های عمیق تامین می شود و آب های استحصال شده در ارتفاعات استان به دلیل کوهستانی بودن توسط رودخانه های کارون و زاینده رود از استان خارج می شود.

  • امیرحسین مجیری

منتشر شده ها!

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۸۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ
سلام.

1- شماره ی اول نشریه ی ضرب شست منتشر شد. به همت هادی خرسند بزرگوار و مهدی صالح پور گرامی. در بخش ادبی من هم یادداشتی دارم و نوشته ای.

2- شماره ی دوم نشریه ی مداد منتشر شد. 32 صفحه پیوست ادبی داشت که داستانکی از من هم با عنوان "ترکش" به چاپ رسید. یک داستان از پروست هم در این نشریه به چاپ رسید که هنوز داریم فحش ها و تهمت های ناجوانمردانه ی برخی افراد را برای این داستان تحمل می کنیم.

3- نشریه ی دانشگاهی (و تقریبن دانشجویی) "یاس" هم منتشر شد. داستانکی از من با نام "گفتم مرا ببرید" هم به همت سید عمران امامی عزیز به چاپ رسید که البته دو سه نفر از دوستان اطرافم منظور دقیق مرا نگرفته بودند که جای حسرت دارد برای خودم!

  • امیرحسین مجیری

آه ای خدا...دوباره به ما... فرصتی دگر؟

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۲۳ ب.ظ
دوستم پیامک زده است:

«پیشاپیش فرارسیدن ماه زولبیا و بامیه، بی خوابی شبانه، گرسنگی روزانه، روزشماری ماهانه، پرخوری سحرانه، افطاری شاهانه و توقع آمرزش سالانه مبارک.»

راست می گوید بنده ی خدا. صاف زده است وسط خال. ماه منت گذاشتن و توقع های ما از پروردگار شروع شد! یک آیه می خوانیم و یک ختم قرآن پایمان می نویسند، یک نماز می خوانیم و چند برابرش حساب می کنند، می خوابیم ثواب می نویسند، برای رسیدن وقت افطار و حمله به غذا انتظار می کشیم، ثواب می نویسند، سکوت می کنیم، حرف می زنیم، راه می رویم، نفس می کشیم، ثواب می نویسند. wow!! ما چقدر نیکوکاریم. خدایا با این همه ثواب، در اعلی علیین ایم دیگر؟! من این همه سختی می کشم و عبادت می کنم (بمیرم برای سختی کشیدنت! آن هم از عبادت!) تو هم همه ی گناهانم را ببخش! دروغ گفتن هایم را، تهمت زدن هایم را، غیبت کردن هایم را، آزار دادن هایم را، حق الناس هایم را، حق الله هایم را، وقت تلف کردن هایم را، گناهان مگویم را، همه را ببخش!

راستی که این انسان خیلی پرتوقع و حق نشناس است.


[دوست دیگری پیامک زده است: «کوله بارت بربند/ شاید این چند سحر فرصت آخر باشد/ که به مقصد برسیم/ ای سبکبال در این راه شگرف/ در دعای سحر و افطارت/ در مناجات خدایی شدنت/ هرگز از یاد نبر/ من جامانده بسی محتاجم.»]

  • امیرحسین مجیری

احمق ها به بهشت نمی روند...

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۹ ب.ظ
سلام.

امروز متوجه شدم که سایت لغت نامه ی دهخدا که به عنوان یک سایت مرجع شناخته می شود٬ هم پالایش شده است!

این کارهای احمقانه برای چیست؟

  • امیرحسین مجیری

نظر بی نظر

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ
سلام.

معلوم نیست چه خبر است! نه می توانم به بخش «آخرین نظرات خوانندگان» وبلاگ خودم بروم و نه می توانم در هیچ یک از وبلاگ های بلاگفا نظر بدهم.

معلوم نیست این جا چه خبر است! دو روز است که این مشکل را دارم. مشکل از من است فقط؟ اگر همین طور استُ لطفا نظر دهید!

بعد التحریر: آقای بلاگفا یک توضیحاتی داد بالاخره. این جا. حالا که فهمیدم مشکل چیه دیگه نمی خواد نظر بدید! (می تونید اصلا؟)

بعد التحریر ۲: مسخره کرده است ما را این آقای بلاگفا انگار! بخش نظرات تا دوشنبه درست می شود.

  • امیرحسین مجیری

کربلا کربلا...

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۸۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ
سلام

اگر خدا بخواهد

راهی کربلایم

حلالم کنید.

یا حسین.

التماس دعا.

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

گوشه ای از کربلا جا و مکانم بده...

  • امیرحسین مجیری

تقدیر در جشنواره ی «این جا شعر، این جا داستان»

پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۵۵ ب.ظ
سلام.

امروز در یک جستجوی ساده ی اینترنتی، متوجه یک چیزی شدم.

امیر حسین مجیری تقدیر شده در بخش داستان برای داستان «سیاووش» و «پیرمرد» در جشنواره ی «این جا شعر، این جا داستان»

این جشنواره اسفند ماه سال پیش، برگزار شد و من هم آثارم را برایش ارسال کردم اما دیگر پیگیر ماجرا نشدم. صرف نظر از این که ممکن است کلا هفت هشت نفر در این جشنواره شرکت کرده باشند (و در این صورت برنده نشدن من جای تعجب داشت!) خیلی از این خبر خوشحال شدم. حالا گر چه عمری از آن گذشته باشد.

  • امیرحسین مجیری

ناصر فیض، زرویی نصرآباد در صنعتی اصفهان

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۸:۵۹ ب.ظ

ناصر فیض، ابوالفضل زرویی نصرآباد، امید مهدی نژاد و زهتاب از شاعران طنز پرداز کشور، امروز در دانشگاه صنعتی اصفهان حضور پیدا کردند.

در این برنامه که به همت واحد فرهنگ و هنر بسیج دانشجویی برگزار شده بود، شعرای طنز پرداز اشعار و طنزهای خود را خواندند. در روزهای گذشته، بسیج به فروش کتاب های "در حلقه رندان" (مجموعه شعرهای خوانده شده در مراسم شب شعر طنز حلقه ی رندان) و "املت دسته دار" (اشعار طنز ناصر فیض) را ا ۵۰ درصد تخفیف به فروش رسانده بود.

به زودی، تکه هایی از فیلم این مراسم و همچنین برخی طنز های خوانده شده در وبلاگ قرار داده می شود.

گفتنی ست ناصر فیض، آمادگی خود را جهت برگزاری مراسم در حلقه ی رندان در اصفهان اعلام کرد.

بخشی از نقیضه پردازی های ناصر فیض (تک بیتی)

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

لیلی آمد دم در گفت بیا برق آمد

**

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم

***

ناصر فیض در این مراسم، بخضی از کژتابی های موجود در تبلیغات روزنامه ای را نیر خواند.

هم خانه ی آقا در محیطی آرام

رهن و اجاره، فقط خانم

ته سهروردی، بدون مالک

دو خوابه، بهترین موقعیت

جاده ی ساوه، ۳۳ متر، زیر زمین

به یک فروشنده ی خانم، نیازمندیم

  • امیرحسین مجیری