وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

چرا بعضی از کلمه ها، "وقیح" اند؟

جمعه, ۲۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۲۶ ب.ظ
سلام.

چه می شود که یک کلمه را "زشت" می دانیم اما با هم معنی همان کلمه کاری نداریم؟ یک کلمه چطور وقیح می شود؟ چطور می توان ابتذال را تشخیص داد؟ نوشته ی زیر گرچه پاسخی دقیق و کامل به این سوالات نیست اما برای ورود به چنین بحثی مناسب به نظر می رسد. نکته ی جالب، دیدگاه زبان شناسانه به این بحث است. و نکته ی دیگر این که من کاملن موافق دیدگاه های این نوشته نیستم.

توضیح: در این متن (که به نقل از منبعی است که در پایان آمده) برخی تغییرات نگارشی داده شده است.

وقاحت و ابتذال (Obscenity and Vulgarity)

وقاحت و ابتذال با عامیانه (slang) بودن رابطه ی نزدیکی دارد. این دو مفهوم، عکس العمل های منفی شدید بسیاری از مردم را بر می انگیزند و فقط توسط بخشی از مردم مورد استفاده قرار می گیرند. هم چنان که در مورد کلمات عامیانه صادق است، این کلمات از نظر برخی مردم وقیح و مبتذل، و از نظر برخی قابل قبول و محاوره ای محسوب می شوند. افزون بر این، تقریبن هر کلمه ای که می توان آن را وقیح یا مبتذل نامید، معادلی در مجموعه لغات محاوره ای یا رسمی زبان دارد که می توان آن را بدون چنین واکنش های شدید اجتماعی به کار برد. از این رو، تقریبن هرکسی می تواند کلمات intercourse یا defecate (تخلی) را [بدون ناراحتی] به کار برد، ولی کلمات دیگری وجود دارند که دارای همین معنا هستند و برخی از مردم ممکن است از شنیدن آن ها ناراحت شوند، تا چه رسد به ذکر آن ها. واکنش در مورد کلمات وقیح، و حتی مبتذل، چنان در جامعه ی ما شدید است که اگر مثال های واقعی از آن ها را در این کتاب ذکر کنیم، ممکن است برخی از کتاب فروشی ها، کتابخانه ها، و کلاس های درس این کتاب را تحریم کنند.

واضح است که تحریم های اجتماعی در مورد وقاحت عمدتن به آن کلمات خاص بر می گردد و نه به اعمال یا اشیایی که توسط آن کلمات توصیف می شوند. برای مثال، معمولن امکان دارد تا در مورد مسایل مختلف جنسی صحبت نماییم، البته تا جایی که شخص از گفتن برخی لغات خاص اجتناب ورزد. این پدیده ای عجیب است، ولی چنین تحریم هایی تقریبا در تمامی جوامع و در مورد مسایل مذهبی، جنسی، مسایل مربوط به اجداد و نیاکان، و اعمال جسمانی وجود دارد. 

این که چرا کلمات خاصی، وقیح یا مبتذل محسوب می شوند، در صورتی که کلمات دیگری با همین معانی این چنین محسوب نمی شوند روشن نیست. در جامعه ی ما، دلیل مربوط به ترس های روانی و احساساتی است مبنی بر این که کلمات خاصی نشان دهنده ی نفرت، بی احترامی، یا داشتن شیوه ی تفکر پایین در مورد مسایلی هستند که فرهنگ ما آن ها را کاملن شخصی و یا خیلی بااهمیت تلقی می کند. یا وجود این، همان طور که در مورد کلمات عامیانه صادق بود، اگر کلمه ی وقیح یا مبتذلی به مقدار زیاد استفاده شود، دیگر معانی ضمنی آن  چنانی خود را از دست می دهد و مقبول واقع می شود. یک مثال خوب، کلمه ی breast است. این کلمه زمانی برای گفتن در جمع مختلط بسیار وقیح محسوب می شد. پس در این صورت [برای جلوگیری از گفتن این کلمه] اطناب و درازگویی لازم می شد و شخصی که در سر میز غذا خواستار breast (سینه ی مرغ) بود عبارت white meat را به کار می برد. البته به رغم این واقعیت که تمامی حاضران بر سر میز غذا بدون شک از اجتناب در به کار بردن کلمه ی breast از طرف متکلم، آگاه بودند. اگرچه ما به استفاده از عبارت white meat ادامه می دهیم، ولی فقط یک فرد مسن و بسیار محافظه کار، یا یک نوجوان که به سن بلوغ رسیده است، ممکن است از شنیدن کلمه ی breast ناراحت شود و در نتیجه از گفتن آن اجتناب کند. 

وقاحت عبارت است از به کار بردن کلماتی که بدان وسیله از اصول اخلاقی جماعتی تخطی گردد. ابتذال عبارت است از به کار بردن کلماتی که نزاکت را زیر سوال ببرد. از آن جایی که اصول اخلاقی و نزاکت مسایلی نسبی هستند، و بسته به پیشینه ی افراد متفاوت اند، هیچ ضابطه و معیار ملموسی که بتوان برای تعیین کلمات وقیح یا مبتذل به کار برد، وجود ندارد. از طرف دیگر، به نظر می رسد که هیچ زبانی وجود نداشته باشد که فاقد کلماتی باشد که متکلمنی آن زبان، آن ها را وقیح یا مبتذل ندانند. تردید در این است که آیا مردم هرگز از چنین قضاوت هایی دست بر می دارند یا نه.

[منبع: زبان شناسی و زبان: بررسی مفاهیم اساسی و کاربردها- جولیا. اس. فالک- ترجمه ی علی بهرامی- چاپ سوم: تابستان 1387- تهران: انتشارات رهنما- صص 86 و 87- لینک کتاب در آدینه بوک]

[Linguistics and Language: A Survey of Basic Concepts and Applications- Julia S. Falk- Amazon.com]

  • امیرحسین مجیری

هزاران کنایه

شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ
تو را از میان هزاران کنایه، تو را از میان هزار استعاره

تو را گرچه دوری ز من باز هم، صدا می کنم با زبان اشاره

بگو: ترس، آری! حقیقت همین است، بگو: مرگ، آری! بگو تا بیاید

بگو تا بیاید و جانم بگیرد، فقط مرگ آید به این بدقواره

چو موجی گریزان ز دریا بیایم، فقط لحظه ای دست در دستت گذارم

چه خواهد به جز مرگ، موج از خداوند؟ پس از آن که یک دم ببوسد کناره

سکوت است راز میان من و تو، چه تلخ است رازی که گفتن ندارد

بیا چشم در چشم هم دوخته، بگوییم راز مگومان دوباره

...

تو انگار اصلن حواست به من، نبوده ست از اول این غزل!

بخواهی، نخواهی تو را عاشقم، چه گویم؟ چه خوانم، به جز تو چه چاره؟

---

پی نوشت: فاضل نظری می گوید: خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت هر خواستنی عین توانایی نیست 

  • امیرحسین مجیری

به عظمت نامت

شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۲ ب.ظ
یک حرف توی گوشی و... فریاد می شوم

یک بغض توی سینه و... غمباد می شوم

ورد زبان من شده عین و شین و قاف

دارم به نام خوب تو معتاد می شوم

  • امیرحسین مجیری