وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

محکمه ی الهی

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۷، ۰۶:۴۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

محکمه ی الهی

خلیل جوادی

 

یه شب که من حسابی خسته بودم

همین جوری چشامو بسته بودم

سیاهی چشام یه لحظه سر خورد

یه دفعه مثل مرده ها خوابم برد

تو خواب دیدم محشر کبرا شده

محکمه ی الهی برپا شده

خدا نشسته، مردم از مرد و زن

ردیف ردیف مقابلش واستادن

چرتکه گذاشته و حساب می کنه

به بنده هاش عتاب خطاب می کنه

می گه "چرا این همه لج می کنین؟

راهتونو بی خودی کج می کنین؟

آیه فرستادم که آدم بشین

با دلخوشی کنار هم جم بشین

دلای غم گرفته رو شاد کنین

با فکرتون دنیا رو آباد کنین

عقل دادم برین تدبر کنین

نه این که جای عقلو کاه پر کنین

من بهتون چقدر ماشا الله گفتم؟

نیافریده بارک الله گفتم؟

من که هواتون رو همیشه داشتم

حتی یه لحظه گشنه تون نذاشتم

اما شما بازی نکرده باختین

نشستین و خدای جعلی ساختین

هرکدوم از شما خودش خدا شد

از ما و آیه های ما جدا شد

یه جو زمین و این همه شلوغی؟!

این همه دین و مذهب دروغی؟!

حقیقتا شماها خیلی پستین

خر نباشین گاوو نمی پرستین"

از توی جمع یکی بلند شد ایستاد

بلند بلند هی صلوات فرستاد

از اون قیافه های حق به جانب

هم از خودی شاکی هم از اجانب

گفت چرا هیشکی روسری سرش نیس؟

پس چرا هیشکی پیش همسرش نیس؟

زنا چرا این جوری بد لباسن؟

مردای غیرتی کجا پلاسن؟

خدا بهش گفت: "بتمرگ! حرف نزن

این جا که فرقی ندارن مرد و زن"

یارو کنف شد ولی از رو نرفت

حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت

چشاش می چرخن نمی دونم چشه

آهان می خواد یواشکی جیم بشه

دید یه کمی سرش شلوغه خدا

یواش یواش شد از جماعت جدا

با شکمی شبیه بشکه ی نفت

یهو سرش رو پایین انداخت و رفت

قراولا چند تا بهش ایست دادن

یارو وانستاد تا جلوش واستادن

فوری در آورد واسه شون چک کشید

گفت: "ببرین وصول کنین خوش بشید

دلم برای حوریا لک زده

دیر برسم یکی دیگه تک زده

اگه نرم حوریه دلگیر می شه

تو رو خدا بذار برم دیر میشه"

قراول حضرت حق دمش گرم

با رشوه ی خیلی کلون نشد نرم

گوشای یارو رو گرفت تو دستش

کشون کشون برد و یه جایی بستش

رشوه ی حاجی رو ضمیمه کردن

توی جهنم اون رو بیمه کردن

حاجیه داشت بلند بلند غر می زد

داشت روی اعصابا تلنگر می زد

خدا بهش گفت: "دیگه بس کن حاجی

یه خورده هم حبس نفس کن حاجی

این همه آدم رو معطل نکن

بگیر بشین، این قده کل کل نکن

یه عالمه نامه داریم نخونده

تازه هنوز کرات دیگه مونده

نامه ی تو پر از کارای زشته

کی به تو گفته جای تو بهشته؟

بهشت جای آدمای با حاله

ولت کنم بری بهشت؟ محاله.

یادته که چقدر ریا می کردی

بنده های ما رو سیا می کردی

تا یه نفر دور و برت می دیدی

چقدر ولاالضالین رو می کشیدی

این همه که نوحه و روضه خوندی

یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟

خیال می کردی ما حواسمون نیس؟

نظم و حساب هستی کشکی کشکیس؟

هر کاری کردی بچه ها نوشتن

می خوای خودت برو ببین تو زونکن"

خلاصه وقتی یارو فهمید اینه

بازم درست نمی تونس بشینه

کاسه ی صبرش یه دفعه سر می رفت

تا فرصتی گیر می آورد در می رفت

قیامته این جا عجب جائیه

جون شما خیلی تماشائیه

از یه طرف کلی کشیش آوردن

کشون کشون همه رو پیش آوردن

گفتم: "این ها رو که قطار کردن

بیچاره ها مگه چیکار کردن؟"

ماموره گفت: "میگم بهت من الان

مفسد فی الارض که میگن همین هان

گفت که اینا بهشت فروش کردن

بی پدرا خدا رو جوشی کردن

به نام دین حسابی خوردن این ها

کفر خدا رو درآوردن این ها

بدجوری ژاندارک رو اینا چزوندن

زنده توی آتیش اونو سوزوندن

روی زمین خدایی پیشه کردن

خون گالیله رو تو شیشه کردن

اگه بهش بگی کلاتو صاف کن

بهت می گه بشین و اعتراف کن

همیشه در حال نظاره بودن

شما بگین اینا چکاره بودن؟"

خیام اومد یه شیشه هم تو دستش

رفت و یه گوشه ای گرفت نشستش

حاجی بلند شد با صدای محکم

گفت: "این آقا باید بره جهنم"

خدا بهش گفت: "تو دخالت نکن

به اهل معرفت جسارت نکن

بگو چرا به خون این هلاکی؟

این که نه مدعی داره نه شاکی

نه گرد و خاک کرده نه هیاهو

نه عربده کشیده و نه چاقو

نه مال این نه مال اون رو خورده

فقط عرق خریده رفته خورده

آدم خوبیه هواش رو داشتم

این جا خودم براش شراب گذاشتم"

یهو شنیدم ایست خبر دادن

نشسته ها بلند شدن واستادن

حضرت اسرافیل از اون ور اومد

رفت روی چارپایه و چند تا صور زد

دیدم دارن تخت روون میارن

فرشته ها رو دوششون میارن

مونده بودم که این کیه خدایا؟

تو محشر این کارا چیه خدایا؟

فکر می کنین داخل اون تخت کی بود

الان می گم...یه لحظه...اسمش چی بود؟

اون که تو دنیا مثل توپ صدا کرد

همون که این لامپا رو اخترا کرد

همون که کاراش عالی بود اون دیگه

بگید بابا! توماس ادیسون دیگه

خدا بهش گفت: "دیگه پایین نیا

یه راست برو بهشت پیش انبیا

وقت رو تلف نکن توماس زود برو

به هر وسیله ای اگر بود برو

از روی پل نری یه وخ می افتی

می گم هوایی ببرند و مفتی"

باز حاجی ساکت نتونست بشینه

گفت که : "مفهوم عدالت اینه؟

توماس ادیسون که مسلمون نبود

این بابا اهل دین و ایمون نبود

نه روضه رفته بود نه پای منبر

نه شمر می دونست کیه نه خنجر

یه رکعت هم نماز شب نخونده

با سیم میم هاش شب رو به صبح رسونده

حرفای یارو که به این جا رسید

خدا یه آهی از ته دل کشید

حضرت حق خودش رو جابجا کرد

یه کم به این حاجی نیگا نیگا کرد

از اون نگاهای عاقل اندر

سفیهش رو باید بیارم این ور

با این که خیلی خیلی خسته هم بود

خطاب به بنده هاش دوباره فرمود:

" شما عجب کله خرایی هستین

بابا عجب جونورایی هستین

شمر اگر بود، آدولف هیتلر هم بود

خنجر اگر بود، روولور هم بود

حیفه که آدم خودش رو پیر کنه

و سوزنش فقط یه جا گیر کنه

میگین توماس من مسلمون نبود

اهل نماز و دین و ایمون نبود

اولا از کجا میگین این حرفو

در بیارین کله ی زیر برفو

اون منو بهتر از شما شناخته

دلیلشم همین چیزایی که ساخته

درسته گفته ام عبادت کنین

نگفته ام به خلق خدمت کنین؟

توماس نه بمب ساخته نه جنگ کرده

دنیا رو هم کلی قشنگ کرده

من یه چراغ که بیش تر نداشتم

اون هم تو آسمونا کار گذاشتم

توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد

نمی دونین چقدر کمک به من کرد

تو دنیا هیشکی بی چراغ نبوده

یا اگر هم بوده تو باغ نبوده."

خدا برای حاجی آتش افروخت

دروغ چرا؟ یه کم براش دلم سوخت

طفلی تو باورش چه قصرا ساخته

اما به این جا که رسیده باخته

یکی میاد یه هاله ای باهاشه

چقدر بهش میاد فرشته باشه

اومد رسید و دست گذاشت رو دوشم

دهانشو آورد کنار گوشم

گفت: "تو که کله ات پر قرمه سبزیس

وقتی نمی دونی بپرسی بد نیس

اون که نشسته یک مقام والاس

مترجمه، رفیق حق تعالاس

خود خدا نیست، نماینده شه

مورد اعتمادشه بنده شه

خدای لم یلد که دیدنی نیس

صداش با این گوشا شنیدنی نیس

شما زمینی ها همش همینین

اون ور میزی رو خدا می بینین."

همین جوری می خواست بلند شه نم نم

گفت که : "پاشو باید بری جهنم."

تا که دیدم منم گرفتار شدم

داد کشیدم یه دفعه بیدار شدم

  • امیرحسین مجیری

نظرات (۱)

ای گستاخ!
ای جسور!
ای ...!!!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی