وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

فقط بگو که می توان

شنبه, ۶ مهر ۱۳۸۷، ۰۹:۳۷ ق.ظ
--- تقدیم به تو ---

فقط بگو که می توان

به چشم تو نگاه کرد

زبان خود، و چشم خود

دوباره پر ز اشک و پر ز آه کرد

و تا ابد گناه کرد

بگو بگو که می توان

به لحظه ای نگه به روی ماه کرد

و با همان یک آن

تمام عمر خود تباه کرد

و کل عالم وجود

پر ز خنده های قاه قاه کرد

بگو بگو که می توان

به روی تو نگاه کرد

و بین کوه و کاه اشتباه کرد

و عقل خود به یک نگاه

گم ز راه کرد

نگو نگو نمی توان

ستاره شد

به آسمان عشق تو

نظاره کرد

به روی ماه تر ز ماه تو

دوباره شد

خراب و مست غنچه ی لبان تو

و چاره کرد

به سوزش دلی میان شعله ی نگاه تو

پیاده شد

به منزل صدای تو

روانه شد

به سوی قلب پاک تو

و باده شد

و ریخت در میان کاسه ی لبان تو

و دانه شد

و رفت در میان خاک پای تو

جوانه زد

درخت شد

و باز هم به شعله ی نگاه تو

نگاه کرد

و باز هم نگاه کرد

و باز هم نگاه کرد

بگو بگو که می توان

بگو بگو که می توان

  • امیرحسین مجیری

نظرات (۲)

این وبگاه آزمایشی عروض که گذاشتی خیلی حال کردم
وزن که در دو سوم شعر رفته بود و اواخر شعر وزن خودش رو پیدا کرده. خوبه که یه بازبینی توی کل شعر انجام بشه.
از لحاظ مضمون واقعا خوب بود هرچند باز اوایل زیادی سردرگمه...
به هر حال شعر خوبی بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی