معرفی کتاب: من و تو کتابیم
- آدم های بی دوست، کتاب های بی خواننده اند.
- زخم ها جمله های کتاب دردند.
- آذرخش/ قلم طلایی آسمان است/ به کارش نمی گیرد / مگر برای نوشتن باران
- چرا کتاب دشت ها را نمی خواند؟ / مگر باد / بی سواد است؟!
- ماه ، مادربزرگ ستاره هاست/ هر شب / هر چه بتواند / از کتاب خورشید برایشان می خواند
من و تو / دو کتابیم / یا دو فصل از یک کتاب
- قلمی از نور می خواهد / آن که در ظلمت می نویسد
- می گویی: "من کتاب نیستم" / پس این همه جلد چیست؟
- به من نگو که هستی/ لذت خواندنت را به من بده / صفحه به صفحه
- کتاب های مبتذل پر خواننده اند / اما کتاب خوب / خوانندگانش را چون دوست / بر می گزیند
- چرا / هر گاه شمع / تاریکی را می خواند / می گرید؟
- زبان / تنهاد صفحه ای است / که اشتباهی در کتاب قلب / صحافی شده است
- دانه، نخستین کلمه ی کتاب درخت است
- از کتاب بیابان/ در حافظه ی دریا، / نمک به جای می ماند
بگذار لمست کنم / تا نوشتن بیاموزم!
منبع : من و تو کتابیم / جمال جمعه / (ترجمه از عربی:) عباس نادری / چ ۱ : ۱۳۸۵ / نشر نزدیک
- ۸۸/۰۳/۱۳