1000 تومانی
یک خیابان بالاتر مرد گفت: «بی زحمت دور بزنید.» راننده آرام دور زد و در جهت عکس مسیر قبلی حرکت کرد. کمی بعد، مرد دوباره گفت: «دور بزنید.» راننده با تردید در آینه به مرد نگاه کرد. و دوباره دور زد. در جهت عکس مسیر قبلی. وقتی به همان دور برگردان اول رسیدند، راننده گفت: «این جا که همان جای قبلی است. پیاده نمی شوید؟» مرد با تحکم گفت: «نه!» و وقتی با نگاه کمی خشمگین راننده روبرو شد، ادامه داد: «می خواهم از پولم کامل استفاده کنم.» اما راننده هنوز - این بار با آمیزه ای از خشم و تعجب- به مرد نگاه می کرد. مرد از راننده خواست دوباره دور بزند. و بعد برای او توضیح داد:« ببینید آقا! ورودی تاکسی شما 400 تومان است. و به ازای هر کیلومتر 50 تومان. حداقل کرایه ی شما هم 1000 تومان است. اما تاکسی متر شما هنوز به 10 هم نرسیده است.»
راننده دو بار دیگر هم با عصبانیت و به سرعت دور زد. وقتی دید تاکسی متر هنوز به 12 نرسیده، عصبانی گوشه ای ایستاد. یقه ی مرد را گرفت و در حالی که رکیک ترین فحش هایی را که بلد بود می داد، او را به بیرون پرت کرد. بعد گاز ماشین را گرفت و دور شد.
مرد لباسش را مرتب کرد. با لبخند به 1000 تومانی اش نگاه کرد و از دفترچه تلفنش تاکسی تلفنی دیگری را انتخاب کرد.
--- اصفهان، 4 اردی بهشت 1388---
- ۸۹/۰۵/۲۵