وب نوشته های امیرحسین مجیری

کلمات کلیدی
پیوندها

۳۷ مطلب با موضوع «نقد و مقاله» ثبت شده است

«نگاهی به زبان» و نقدپذیری جورج یول

پنجشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۰، ۱۱:۱۵ ب.ظ
سلام
بنا به آن چه باید، «نگاهی به زبان (یک بررسی زبان شناختی)» اثر جورج یول و ترجمه ی نسرین حیدری را خواندم. [سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)- چاپ نهم: 1389] را خواندم.
کتابی است بسیار خوب و زیبا. دلیلش هم فراتر از این است که مثلن معلوماتم را افزایش داد یا این که ساده نوشته بود و قابل فهم و با مثال های فراوان و کلی امکانات جانبی گذاشته بود برایش! دلیل اصلی اش نقدپذیری کتاب بود که برایم جدید و جذاب است. به این جملات دقت کنید:

- سعی کنید با دیدی انتقادی به تاثیر توصیف ها، تحلیل ها و ادعاهای مطرح شده بنگرید و به این منظور، آن توصیف ها، تحلیل ها و ادعاها را با شمّ زبانی خودتان از چگونگی کارکرد زبان بسنجید. پس از مطالعه ی این کتاب، شما باید احساس کنید که مطالب بسیاری درباره ی ساخت درونی زبان (صورت آن) و کاربردهای گوناگون آن در زندگی (نقش آن) می دانید و آمادگی طرحِ سوالاتی را دارید که با آن چه زبان شناسان متبحر می پرسند، مشابه است. [پیشگفتار مولف- ص 3]

- به خاطر داشته باشید که منظور از این بررسی [آواهای زبان] این نیست که گفتار شما با نشانه هایی که در این جا به کار برده شده اند «جور» در بیاید، بلکه سعی بر این است که شما نشانه های موجود را برای توصیف آوایی که تولید می کنید به کار ببرید. هدف از این تمرین توصیف کاری است که شما می کنید، نه تقریر کاری که شما باید بکنید. [آواهای زبان- ص 63]

- بررسی فرایندهای واجی... برای رسیدن به مجموعه ای از قواعد در مورد این که یک زبان چگونه باید تلفظ سود نیست، بلکه هدف، رسیدن به درکی از قانون مندی ها و الگوهایی است که در ورای کاربرد واقعیِ آواهای زبان قرار گرفته است. [الگوهای آوایی زبان- ص 75]

آن چیزهایی که این نمونه های استخراج شده از کتاب ارزشمند جورج یول به من نشان می دهد، دو چیز است:
1- آن چه گفته شده است، قطعیت ندارد بلکه حاصل بررسی های عده ای از دانشمندان است. بررسی هایی که مسلمن بسیار ارزشمند و قابل تامل هستند اما نمی توان آن ها را به منزله ی وحی مُنزل دانست و گفت: همین است و لاغیر. بلکه باید امکان تغییر یافتن هر کدام از گزاره های بیان شده در کتاب را در نظر گرفت.

2- این ها قواعدی نیست که عده ای از دانشمندان طراحی کرده باشند تا به زندگی شما جهت بدهند. این ها قواعدی است که عده ای برای توصیف زندگی شما طراحی کرده اند.

متاسفانه این نوع برخورد با مسئله کم تر در میان آثار فارسی دیده می شود. یعنی اول این که به مخاطب خود (فارغ از متخصص بودن یا نبودنش) احترام بگذارند و او را هم در راه تصحیح مسائل بیان شده، محق بدانند و دوم این که به توصیف واقعیت بیش تر از طراحی واقعیت اهمیت بدهند.
یادم هست در مقاله ای با عنوان «مهندسی ایرانی» (که مقاله ای بسیار بسیار ارزشمند از سیدمحمد بهشتی است) می خواندم که ارائه ی چیزی با نام «فرهنگ سازی» غلط است. ما باید فرهنگ های مختلفی را که مثلن در کشور هست، توصیف کنیم و بر اساس آن ها برنامه ریزی های مختلف داشته باشیم نه این که یک فرهنگ رسمی را برای همه ی نقاط کشور ترسیم کنیم. این کار باعث نابودی فرهنگ های غنی موجود در کشور می شود (به ویژه فرهنگ های بزرگی مانند فرهنگ کردی، لری و امثالهم)
در همین زمینه ی زبان شناسی کتاب «مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی» از ابوالحسن نجفی را هم خواندم. به حق کتاب ارزشمندی است و به قول استاد مصطفا ملکیان شاید تنها کتاب خوب تالیفی فارسی در زمینه ی زبان شناسی. به زودی ان شا الله در مورد این کتاب هم حرف می زنم اما حالا مختصر باید بگویم که کتاب خوبی است اما دو فرق عمده با کتابی چون کتاب جورج یول دارد:

1- چندان جذاب نیست. کتاب یول، 20 فصل کوتاه است پر از مثال و پر از حرف های حاشیه ای (حاشیه ای در این جا یعنی حرف هایی که اصل و قضیه ای را مطرح نمی کند بلکه برای مورد تاکید قرار دادن یک اصل مطرح شده، آورده می شود) و در پایان هر فصل هم سوال ها و تمرین های جذاب. اما کتاب آقای نجفی، 3 فصل است با کلی سوال در پایان کتاب با تعداد مثال های کم تر و پر از بیان قواعد و اصول. یعنی حتا شاید بتوان گفت کتاب ابوالحسن نجفی بیش تر مطلب دارد اما من کتاب یول را به علت این که بهتر می توان فهمیدش، بیش تر می پسندم.

2- به مسائل زبان شناسی مانند جورج یول، انتقادی نگاه نکرده است. یعنی آن قدری که یول در کتابش به دیدگاه مخاطب و شمّ زبانی او اهمیت داده، نجفی در کتابش این کار را نکرده است.

در هر صورت، خوشحالم که کتاب ارزشمند جورج یول را خواندم. حالا دارم کتاب «درآمدی بر معنی شناسی» کوروش صفوی را می خوانم. این کتاب هم مانند «نگاهی به زبان» جذاب و پر مثال است. و البته با تفکر انتقادی به مطالب. تمام شد، در مورد آن هم حرف خواهم زد.

پی نوشت: باید از ترجمه ی خوب نسرین حیدری از این کتاب هم یاد کنم. انصافن در جذاب شدن کتاب تاثیر داشته است.

  • امیرحسین مجیری

لذت ناب داستان خوانی

شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۰، ۰۴:۳۲ ب.ظ
سلام. مطلب زیر با عنوان گفته شده در ستون "فرهنگ کده"ی هفته نامه ی جام اصفهان، شماره ی 687، 15 شهریور 1390 به چاپ رسید.
این هفته نامه هر سه شنبه با قیمت 200 تومان فروخته می شود!

چند تا مجله می شناسید که چیزی بین تخصصی و عمومی بودن باشند؟ یعنی نه از فرط تخصصی بودن، فقط از انواع ایسم ها حرف بزند و نه از فرط عمومی بودن، فقط به نقل غذای مورد علاقه ی بازیگران معروف سینما بپردازد. حالا این به کنار، چند تا مجله می شناسید که به مخاطب خود اهمیت بدهند و نویسنده هایشان فقط شخصیت های معروف و تحریریه ی خود آن مجله‌ها نباشند؟ مجله ای که فقط به فکر پر کردن صفحاتش نباشد و مدام در فکر پیشرفت کارش باشد.
همشهری داستان مجله ای است با همه ی این ویژگی هایی که گفتم و البته ویژگی های خیلی خوب دیگر. این مجله برای مخاطب دوست دار داستان و روایت(و نه لزوما متخصص این عرصه ها) تهیه می شود. برای لذت بردن از داستان و روایت و البته یادگرفتن چیزهایی در این باره. این مجله آن قدر تنوع دارد که سلیقه های مختلف را راضی کند. نامه، منبر، گزارش، مقاله، عکس، کاریکاتور، طرح گرافیکی و... همه با رویکرد روایت‌گری در این ماهنامه آورده می شود. ستون های ثابتی هم هست که نویسندگان و روایتگران ماهری (مثل یاسر مالی و کامبیز درم بخش) هر ماه با زبان طنز آن ها را اداره می کنند.
از ویژگی های مهم این مجله، ارتباط وسیع با مخاطبانش است. از دوره ی جدید این ماهنامه فقط پنج شماره می گذرد و مجله جای پیشرفت بسیاری دارد. اما همان طور که گفتم تهیه کنندگان مجله به ویژه نفیسه مرشدزاده (سردبیر) ترسی ندارند از افزودن ایده های جدید برای پیشرفت کار مجله.
پیشنهاد من این است که شما هم به مخاطبان این مجله ی متعهد بپیوندید و لذت خواندن روایت ها و داستان‌های ناب آن را تجربه کنید. شماره ی جدید همشهری داستان مطالب زیبایی از احمد دهقان (روایتی هولناک از واقعیت های جنگی)، رضا میرکریمی، حبیبه جعفریان (روایت خلق کتاب «چمران به روایت همسر شهید») و چندین مطلب زیبای دیگر دارد. از دستش ندهید!
ماهنامه ی همشهری داستان- 2000 تومان

  • امیرحسین مجیری

نوشتاری درباره‌ی دو وجه از ادبیات گمانه‌زن

پنجشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۰، ۰۳:۳۶ ق.ظ
سلام. مطلب زیر از بنده در شماره ی اخیر نشریه ی الکترونیکی شگفتزار قرار گرفته است! به همت و ویرایش دوست تازه یافته و عزیزم، محمدحسین عبدالهی ثابت. قبلن گفته بودم که اصل مطلب را برای شماره ی دوم نشریه ی ضرب شست نوشته بودم که آن شماره به سرانجام نرسید و مطلب به لطف آقای عبدالهی ثابت گسترش یافت و نتیجه این شد که در زیر آمده است. (مطلب قبلی را در این جا ببینید.)

نوشتاری درباره‌ی دو وجه از ادبیات گمانه‌زن


آیا هر داستانی که در فضا بگذرد یا غول و اژدها و پری و... در آن باشد، داستانی گمانه¬زن است؟ البته الان این جور رایج است! داستانی را که در مریخ بگذرد اسمش می شود علمی-تخیلی و داستانی که شخصیت اصلی¬اش یک موجود جادویی باشد، می شود فانتزی و طبعاً هر دوی این‌ها در زمره‌ی گمانه‌زن می‌گنجند. اما حقیقت غیر از این است.
تا جایی که من گشتم هنوز تعریف دقیقی برای ادبیات گمانه‌زن وجود ندارد. خیلی‌ها سعی کرده‌اند یک تعریف جامع ارائه کنند اما آخرش همه‌ی آن کسانی که باید قبول می کردند، نکردند. این تعاریف بعضاً متناقض تا جایی پیش می‌رود که کسی مثل ری بردبری می گوید جمهوری افلاطون هم یک اثر گمانه زن است!(البته بردبری مشخصاً از علمی-تخیلی یاد کرده. اما اولاً گاهی این دو واژه به جای هم به کار می روند و مثلاً SF هم در نقش مخفف science fiction (علمی-تخیلی) به کار می رود و هم مخفف speculative fiction (ادبیات گمانه‌زن) و ثانیاً علمی-تخیلی و فانتزی دو زیر مجموعه‌ی ادبیات گمانه‌زن هستند.)
یا مثلاً به این عبارت که یک منتقد در مورد یک نویسنده گفته توجه کنید: «رخدادی که او گزارش می‌کند رخ نخواهد داد، اما چنان‌چه چنین چیزی ممکن شود، اثرات آن احتمالاً همان خواهد بود که او برشمرده ‌است.» به نظرتان این جمله در مورد کیست؟ اگر حدس شما، کسی مانند ژول ورن یا امثال او بوده، باید بگویم که اشتباه کرده‌اید! این را ساموئل جانسون سال 1765 در مورد شکسپیر گفته است. دقت کردید که این عبارت چقدر می‌تواند منطبق بر یک نویسنده‌ی ادبیات گمانه‌زن باشد؟ با احتساب چنین نگرشی که تقریباً هر نوشته‌ی ادبی را می‌توان در سبک ادبیات گمانه‌زن جا داد. حالا چه کنیم؟
یک دسته وجوه مشترک وجود دارد که تقریباً همه رویشان توافق نظر دارند. مضاف بر آن توجه به این نکته که سه گونه‌ی علمی-تخیلی، فانتزی و وحشت، زیر مجموعه‌ی ادبیات گمانه‌زن هستند، پیدا کردن وجوه مشترک را آسان‌تر می‌کند. بضاعت این نوشته، پرداختن به دو وجه مهم این نوع ادبیات است که در ادامه می‌خوانید!


دگرگونی[۱]
اصلی¬ترین وجه در میان این وجوه، «دگرگونی» است(همان چیزی که باعث می‌شود به این گونه‌ از ادبیات، گمانه¬زن گفته شود.) به این معنا که گمانه¬زنی نویسنده در مورد واقعیت‌هایی که به طرز معنادار و مشخصی با واقعیت‌هایی که می¬شناسیم، در اطراف خود می‌بینیم یا درک کرده‌ایم، متفاوتند.
فرض کنید کسی داستانی می‌نویسد در مورد یک جفت عاشق و معشوق که به خاطر سلطه‌‌ی تکنولوژی بر زمین و قوانین وضع شده، نمی¬توانند به هم برسند. فرض کنید یکی از آن‌ها روبات است و دیگری آدم و قوانین زمین اجازه‌ی ازدواج روبات و آدم را نمی‌دهد! آن‌ها با هم به یک سیاره‌ی دورافتاده که از قوانین تکنولوژی در امان است، سفر می‌کنند و تا آخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند! آیا این داستان را می توان گمانه‌زن دانست؟ اگر پیرنگ و طرح، این باشد که گفتم، خیر! این گمانه‌زن نیست.
خیلی راحت می‌شود طرح بالا را به این شکل تغییر داد: عاشق سفیدپوست و معشوق سیاه‌پوستی در شهری زندگی می‌کنند که اجازه‌ی ازدواج سفیدپوست‌ها با سیاه پوست‌ها را نمی‌دهد. آن‌ها با هم به یک روستای دورافتاده سفر می کنند و الخ! حالا هرچه هم در طرح داستان علمی-‌تخیلی‌مان، بخواهیم هنرنمایی کنیم و مثلاً پیچیدگی‌های سفینه‌ی فضایی این دو را نشان دهیم، باز فایده‌ای ندارد. اگر بخواهیم طرح اول را در دسته‌ی گمانه‌زن‌ها قرار دهیم، آن وقت به نویسندگان رند فرصت داده‌ایم تا طرح‌های ساده‌ای از قبیل طرح دوم را بدون ابتکاری خاصی تبدیل به داستان‌های گمانه‌زن کنند! کما این که از این خیل کم‌ هم نیستند.
اما طرح اول را می‌توان به این شکل اندکی دست‌کاری کرد: این عاشق و معشوق می‌فهمند در یک سیاره‌ی دوردست، ماده‌ای هست که می‌تواند روبات را تبدیل به آدم بکند! شاید با این تغییر بتوان تا حدودی امیدوار بود که یک داستان گمانه‌زن نوشته خواهد شد. البته شاید هم نیاز باشد که کل طرح را تغییر بدهیم! در اصل، باید وجهِ تخیلیِ داستان(تخیل از جنس گمانه‌زن)، در طرح مؤثر باشد به نحوی که نتوان (یا به راحتی نتوان) همین داستان را در گونه‌های دیگر پیاده کرد.


تأکید بر کنش به جای واکنش
یکی دیگر از وجوه مهم ادبیات گمانه‌زن، تأکید بر کنش به جای واکنش است. (البته بعضی‌ها می‌گویند این به دوره‌ی اول ادبیات علمی-تخیلی برمی‌گردد و الان دیگر مطرح نیست. در این‌باره در ادامه توضیح خواهم داد) مثلاً در ادبیات واقع‌گرا، شخصیت‌ها در برابر مجموعه‌ای از اتفاق‌هایی که در اطرافشان می‌افتد (کنش)، قرار می‌گیرند و بعد، داستان تصمیم‌های این شخصیت‌ها و کارهایی را که مقابل این اتفاق‌ها انجام می‌دهند، نشان می‌دهد (واکنش). اما در ادبیات گمانه‌زن، نویسنده بیش‌تر به شرح اتفاق‌هایی که می‌افتد می پردازد(کنش).
شاید یک دلیل این اتفاق این باشد که در ادبیات واقع‌گرا، همه چیز واقعی است و نیازی نیست نویسنده به شرح جزئیاتی بپردازد که برای خواننده بدیهی است. اما در ادبیات گمانه‌زن، نویسنده مجبور است در مورد همه‌چیز داستانش توضیح بدهد چون فضای داستان، کاملاً برای خواننده ناآشنا است. در ارباب حلقه‌ها ما باید بدانیم فرق موجودات مختلف با هم دقیقاً در چیست. آیا زبان هم را می‌فهمند؟ آیا ذاتاً با هم دشمن‌اند؟ هر موجودی چه خصوصیاتی دارد و... در هری پاتر، ما باید بدانیم رابطه‌ی جادوگران با مردم عادی چگونه است، هر کدام از جادوها چطور اثر می‌کند و... . در داستان‌های علمی-تخیلی (چون معمولاً در آینده اتفاق می‌افتند و ما طبعاً در مورد آینده چیزی نمی‌دانیم!) باید جزء جزء مسائل پیرامون، توصیف شود. اگر سخن از موجودات فضایی است، آن‌ها چه ویژگی‌هایی دارند و دقیقاً چه فرقی با ما انسان‌ها دارند؟ اگر سخن از یک فناوری جدید است، این فناوری چیست و چگونه کار می‌کند؟ و... که البته این مورد بیشتر در علمی‌تخیلی‌های سخت و سایبرپانک‌ها نمو دارد و کمتر در علمی‌تخیلی‌های نرم شدت می‌گیرد. به هر حال با این وضعیت دیگر شاید وقت زیادی برای شخصیت‌پردازی نماند.
باب شاو[۲] در این‌باره جالب گفته‌ است. او می گوید در داستان علمی-تخیلی، باید دسته‌ای از شخصیت‌ها را که در داستان عادی کم‌تر به کار می‌روند، به کار گرفت. اندیشه‌ی اصلی داستان یا محیطِ غیرزمینی در داستان علمی-تخیلی می‌تواند به عنوان شخصیت مطرح شود!
البته باید مختصراً از ادبیات گمانه‌زن رفع اتهام کنم! این شخصیت پردازیِ زیاد نداشتن لزوماً یک ضعف نیست. مثلاً نقل است که شخصیت پردازی نکردن باعث می‌شود داستان از روان‌شناسی فردی به سمت پیوند روان‌شناسی با جمع و فرهنگ و تمدن حرکت کند و حقایقی که در فضای واقع‌گرا نمی شد بیان کرد در این‌جا بتوان راحت‌تر گفت.
در مورد داستان‌های‌ گمانه‌زن گفته می‌شود که این داستان‌ها دو بخش دارند. در بخش اول، یک ترفند جادویی زده می‌شود. مثلاً سخن از هیولایی به میان می‌آید که یک دانشمند دیوانه آن را ساخته است، یا حرف از یک دنیای کاملاً متفاوت با دنیای ما زده می‌شود. در بخش دوم، نویسنده باید به این ترفند جادویی خود، رنگ انسانی و واقعی بدهد. یعنی کاری کند که مخاطبش باور کند که این ترفند واقعاً وجود دارد. مثلاً در مورد آن هیولا، از مردم شهر و زندگی عادی‌شان که حالا با ورود این هیولا تغییر کرده، سخن گفته شود و در مورد آن دنیای جدید، از احساسات مردم به نحوی صحبت به میان می‌آید که خواننده بتواند با آن‌ها همذات‌پنداری کند.
در حالی که در داستان‌های عادی(منظورم داستان غیرگمانه‌زن است) این دو بخش تبدیل به یک بخش می‌شوند. شما در داستان عادی، نباید ترفند جادویی بزنید و تمام همّ و غم خود را می‌توانید صرف همان رنگ انسانی کنید. آن ترفند جادویی همان کنش و این رنگ انسانی تقریباً همان واکنشی است که حرفش را زدیم. در داستان گمانه‌زن، شما باید در مورد ترفند جادویی یا کنش به قدر کافی توضیح بدهید و در ضمن این کار، این کنش را تبدیل به گره اصلی داستان خود بکنید. اما در داستان عادی، نیازی به شرح کنش نیست. چون مخاطب، دنیای داستانِ شما را تا حدی می شناسد. (حداقلش این است که آدم های دنیای داستانِ شما مانند آدم های دور و برِ خواننده هستند!)
اتفاقاً در داستان گمانه‌زن، بخش دوم هم باید در خدمت بخش اول باشد. تالکین گفته‌ است در آفرینش دنیای جدید، باید ثابت کرد که هر چه هست، واقعی است. (این همان بخش دوم است که گفتیم) جوری که انگار داخل آن دنیا هستیم. اما «لحظه‌ای که ناباوری در خواننده شکل می‌گیرد، جادوی آن جهان(همان بخش اول) از بین می‌رود.»
حالا ماجرای این چیست که بعضی در مورد آثار علمی‌-تخیلی می‌گویند این تأکید کنش بر واکنش مربوط به دوره‌ی اول داستان‌های علمی-تخیلی است؟ حرف این بعضی، این است که در داستان‌های اولیه‌ی علمی-تخیلی، نویسنده‌ها خیلی به شرح تکنولوژی‌های پیش‌بینی‌شد‌ه‌شان می‌پرداختند. یک نمونه‌ی مشابه، می‌تواند منظور را برساند.
احتمالاً داستان‌های نویسنده‌های ایدئولوژیک را خوانده‌اید. نویسنده‌هایی که می‌خواهند ایدئولوژی خود را تبلیغ کنند و این وسط داستان فقط برایشان بهانه است. مثلاً می‌خواهند ایده‌ی کمونیسم را تشریح کنند و در این راه از گفتگوی دو رفیق استفاده می‌کنند. این جور داستان‌ها معمولاً طرح پیش پا افتاده و قابل حدسی دارند و همان طور که گفتم داستان این وسط چندان مهم نیست.
داستان‌های علمی-‌تخیلی اولیه هم تقریباً همین طور بودند. در این داستان‌ها، نویسنده‌ها (شاید از شدت ذوق‌زدگی کارشان!) زیادی به شرح ایده‌ی علمی‌شان می‌پرداختند و یک جوری می‌خواستند ثابت کنند که ایده‌شان، قابلیت اجرا هم دارد! بنا بر این دو بخش بیان شده‌ی داستان گمانه‌زن را فراموش می‌کردند (شاید هم اصلاً از این بخش‌ها خودآگاهانه چیزی نمی‌دانستند!) و خیلی به بخش اول می‌پرداختند.
اما درست است که الان این مسئله تعدیل شده و اغلب نویسنده‌ها می‌دانند که در داستان‌نویسی، واکنش از اهمیت زیادی برخوردار است، اما همان طور که گفتم ذات متفاوت داستان گمانه‌زن، نویسنده را مجبور می‌کند که بر کنش تأکید زیادی داشته باشد. حتا اگر این تأکید بیش‌تر از واکنش نباشد، لااقل از پرداخت به کنش در داستان‌های عادی بیش‌تر است.

مخلص کلام آن که اصل، وجوه مشترکی است که دو موردشان گفته شد. وجوهی که باعث می‌شوند ادبیات گمانه‌زن از یک سرگرمی صرف به ادبیاتی فلسفی و حتا انتقادی تبدیل شود. زیاد وارد این بحث نمی‌شوم. اما به عنوان نمونه و فقط برای فهم قدرت ادبیات گمانه زن (که در پی توجه به وجوه گفته شده شکل گرفته است) به چند نمونه ی کوچک توجه کنید:
در ارباب حلقه‌ها، نیروی شر به شکل نیستی تصویر می‌شود در برابر وجود و هستی نیروهای خیر که این تقابل، بحث‌های‌ فلسفی عمیقی را به دنبال دارد. یا در داستان‌هایی که یک روبات وجود دارد، رابطه‌ی روبات به عنوان یک شی با خالق خود یا مسئله‌ی عشق در او فلسفی است. در همین داستان ارباب حلقه‌ها حتا می‌توان رد پای مقابله با اخلاق سرمایه‌داری و بازگشت به سنت‌ها را دید که یک تفکر انتقادی است. آیا در ادبیات غیرگمانه‌زن هم می‌توان به سادگی ادبیات گمانه‌زن، چنین بحث‌های عمیق فلسفی و انتقادی را وارد کرد؟

منابع:
- تب تخیل تا کجا می‌رود؟ - فرشته ولی مراد- ادبیات داستانی- ش 66 و 67
- تحقق رویاها با ادبیات علمی-تخیلی- پاتریک پاریندر- ترجمه خیام فولادی تالاری- ادبیات داستانی- ش 39
- جستاری فلسفی در باب فانتزی و علمی-تخیلی- مراد فرهادپور- فارابی- دوره 14- ش 1
- داستان علمی-تخیلی قبل از میلاد و بعد از 2001- ری برادبری- ترجمه هادی پیام- ادبیات داستانی- ش 29
- داستان علمی-تخیلی چیست؟- باب شاو- ترجمه خیام فولادی تالاری- ادبیات داستانی- ش 59
- داستان علمی-تخیلی چیست؟- سام جی لاندوال- ترجمه محمد قصاع- ادبیات داستانی- ش 39
- فرافانتزی- سالیوان- ترجمه پرناز نیری- کتاب ماه کودک و نوجوان- ش 37

پی‌نوشت‌ها:
1-Otherness
2-Bob Shaw

  • امیرحسین مجیری

چیستی و چرایی ادبیات گمانه زن

شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۶:۴۸ ب.ظ

سلام.

مطلب زیر را برای شماره ی دوم نشریه ی الکترونیکی ضرب شست نوشتم. متاسفانه مشکلاتی پیش آمد و شماره ی دوم این نشریه کار نشد. در هر صورت قرار بود در آن شماره بخش ادبی، پرونده ای درباره ی ادبیات گمانه زن داشته باشد.

چیستی و چرایی ادبیات گمانه زن
آیا هر داستانی که در فضا بگذرد یا غول و اژدها و پری و ... در آن باشد، داستانی گمانه¬زن است؟ البته الان این جور رایج است! داستانی را که در مریخ بگذرد یا شخصیت اصلی¬اش یک موجود جادویی باشد، اسمش را می گذارند گمانه زن. اما حقیقت غیر از این است.
همین اول کار یک مطلب را بگویم و خیالتان را راحت کنم! هنوز تعریف دقیقی برای ادبیات گمانه زن وجود ندارد. خیلی ها سعی کرده¬اند یک تعریف جامع ارائه کنند اما آخرش همه ی آن کسانی که باید قبول می کردند، نکردند. بعضی ها می گویند داستانی که عنصر تخیل در آن باشد، بعضی ها می گویند داستانی که دنیای جدیدی را خلق کند که از واقعیت های قراردادی کنونی دور باشد و خیلی تعاریف دیگر. این تعاریف بعضا متناقض تا جایی پیش می رود که کسی مثل ری برادبری می گوید جمهوری افلاطون هم یک اثر گمانه زن است! (البته برادبری گفته علمی تخیلی. اما اولا گاهی این دو واژه به جای هم به کار می روند و مثلا به ارباب حلقه ها می گویند علمی تخیلی، و ثانیا علمی تخیلی و فانتزی دو زیر مجموعه ی ادبیات گمانه زن هستند. پس منظور برادبری، همین گمانه¬زن بوده.) البته نباید زیاد نگران شد. یک دسته وجوه مشترک هست که تقریبا همه رویشان توافق نظر دارند.
 اصلی¬ترین وجه در میان این وجوه، «دگرگونی» (otherness) است. (همان چیزی که باعث می¬شود به این نوع از ادبیات، گمانه¬زن گفته شود.) یعنی چه؟ یعنی گمانه¬زنی نویسنده در مورد واقعیت¬هایی که به طرز معنادار و مشخصی با واقعیت هایی که می¬شناسیم متفاوتند. فرض کنید کسی داستانی می نویسد در مورد یک جفت عاشق و معشوق که به خاطر سلطه ی تکنولوژی بر زمین، نمی¬توانند به هم برسند و با هم به یک سیاره ی دورافتاده سفر می کنند. آیا این یک داستان گمانه زن است؟ اگر پیرنگ و طرح، این باشد که گفتم، نه! چون خیلی راحت می شود طرح را به این شکل تغییر داد: عاشق و معشوقی که به خاطر سنت های دست و پاگیر به یک روستای دورافتاده سفر می کنند. حالا هر چه هم در طرح بالا، بخواهیم هنرنمایی کنیم و مثلا پیچیدگی های سفینه ی فضایی این دو را نشان دهیم، باز فایده ای ندارد. در واقع باید وجه تخیلی داستان، در طرح موثر باشد به نحوی که نتوان (یا به راحتی نتوان) همین داستان را در سبک های دیگر پیاده کرد.
یکی دیگر از وجوه مهم ادبیات گمانه زن، تاکید بر کنش به جای واکنش است. مثلا در ادبیات واقع گرا، شخصیت ها در برابر مجموعه ای از اتفاق هایی که اطرافشان می افتد (کنش)، قرار می گیرند و بعد داستان تصمیم های این شخصیت ها و کارهایی را که مقابل این اتفاق ها انجام می دهند، نشان می دهد. (واکنش) اما در ادبیات گمانه زن، نویسنده بیش تر به شرح اتفاق هایی که می افتد می پردازد.(کنش) شاید یک دلیل این اتفاق این باشد که در ادبیات واقع گرا، همه چیز واقعی است و نیازی نیست نویسنده به شرح جزئیاتی بپردازد که برای خواننده بدیهی است. اما در ادبیات گمانه زن، نویسنده مجبور است در مورد همه چیز داستانش توضیح بدهد چون فضای داستان، کاملا برای خواننده ناآشناست. در ارباب حلقه ها ما باید بدانیم فرق موجودات مختلف با هم دقیقا در چیست. آیا زبان هم را می فهمند؟ آیا ذاتا با هم دشمن اند؟ هر موجودی چه خصوصیاتی دارد و... . در هری پاتر، ما باید بدانیم رابطه ی جادوگران با مردم عادی چگونه است، هر کدام از جادوها چطور اثر می کند و ... .  بنابر این نویسنده باید جزء به جزء در مورد همه چیز حرف بزند و دیگر وقت چندانی برای شخصیت پردازی نمی ماند.
این جا باید مختصرا از ادبیات گمانه زن دفاع کنم! این شخصیت پردازیِ زیاد نداشتن لزوما یک ضعف نیست. مثلا می گویند شخصیت پردازی نکردن باعث می شود داستان از روان شناسی فردی به سمت پیوند روان شناسی با جمع و تمدن حرکت کند و حقایقی که در فضای واقع گرا، نمی شد بیان کرد در این جا بتوان راحت تر گفت.
مخلص کلام آن که آن قدر تعریف از ادبیات گمانه زن شده است که بعضی ها آثار مربوط به اسطوره های یونان و کمدی الهی و... را هم گمانه زن می دانند. اما اصل، وجوه مشترکی است که دو تاشان گفته شد. وجوهی که باعث می شوند ادبیات گمانه زن از یک سرگرمی صرف به ادبیاتی فلسفی و حتی انتقادی تبدیل شود.


منابع:
- تب تخیل تا کجا می رود؟ - فرشته ولی مراد- ادبیات داستانی- ش 66 و 67
- جستاری فلسفی  در باب فانتزی و علمی تخیلی- مراد فرهادپور- فارابی- دوره 14- ش 1
- داستان علمی تخیلی قبل از میلاد و بعد از 2001- ری برادبری- ترجمه هادی پیام- ادبیات داستانی- ش 29
- داستان علمی تخیلی چیست؟- باب شاو- ترجمه خیام فولادی تالاری- ادبیات داستانی- ش 59
- داستان علمی تخیلی چیست؟- سام جی لاندوال- ترجمه محمد قصاع- ادبیات داستانی- ش 39
- فرافانتزی- سالیوان- ترجمه پرناز نیری- کتاب ماه کودک و نوجوان- ش 37

  • امیرحسین مجیری

از ادبیات مجازی بترسیم؟

سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۵:۲۹ ب.ظ

سلام.

این متن در اولین شماره ی نشریه ی الکترونیکی "ضرب شست" (نیمه ی آبان 1389) به سردبیری هادی خرسند و مهدی صالح پور به چاپ رسید. به لطف سرکار خانم مهتا ارباب صادقی دبیر بخش ادبی. گفتم حالا که چیزی ندارم برای نوشتن در وبلاگ لااقل محض به روز بودن این یادداشت قدیمی را بگذارم.


از ادبیات مجازی بترسیم؟
«لایک به کامنت بالا»، «لینکیدمت، منو بلینک!»، «بالاخره منو تو گودر فالو کرد. :دی!»، «وت و ساب یادت نره» برای کسی که بیگانه از فضای مجازی و اینترنت باشد، این جملات بالکل ناآشنا و حتا غلط هستند. اما برای اینترنت بازان (که تعدادشان هم در کشورمان کم نیست!) این جملات (یا لااقل بعضی از آن ها) آشنا هستند و بارها شنیده اند یا استفاده کرده اند. باید نگران باشیم یا نه؟
البته قبل از فراگیر شدن اینترنت هم، با ورود سریع کامپیوتر به زندگی مردم، لغات خاص انگلیسی وارد فارسی شده بود. مثل «شات دان کردن» و «اینستال». اما به کارگیری آن کلمه ها را نمی شد یک جور ادبیات دانست. چون اول این که چندان وارد دستور زبان نمی شدند و دوم این که فقط وقت کار با کامپیوتر کاربرد داشتند. اما جالب این جاست که آن وقت نگرانی متولیان زبان مشهود بود و امروز... .
بگذارید واضح تر بگویم. فرهنگستان زبان برای ساخت واژه های جدید، چند روش دارد. مثل نوگزینش که یعنی انتخاب یک کلمه در معنایی جدید (مثل «آگهی بازرگانی» در معنی «تبلیغات»)، یا ساختن اصطلاح که یکی از روش های آن اختصار سازی است. (مثل «هما» که مخفف هواپیمایی ملی ایران است.) یا وام گیری که یعنی آوردن همان واژه ی انگلیسی در زبان فارسی (مثل «رادیو» و «تلفن» که حتی فرهنگستان هم از صرافت جایگزینی برای آن ها افتاده است!) حالا به روش های ساخت واژه در ادبیات مجازی نگاه کنید: سرواژه سازی (اف. اف به جای فایرفاکس)، اختصار (گودر به جای گوگل ریدر)، وندافزایی (مثل لینکیدن و ناهارینگ)، وام گیری (مثل همان چیزهایی که در بالا بود! لایک، کامنت و...) می بینید؟ کاربران اینترنت بی آن که خودشان بدانند یک جور فرهنگستان بی نام و نشان ساخته اند! البته مسئله به همین جا ختم نمی شود!
در نوشتن وقتی قرار است احساسات نشان داده شود، از کلمه ها و توصیف استفاده می شود، اما در گفتن، ما از حرکات دست و صورت استفاده می کنیم. ادبیات مجازی چیزی بین این دو است! یعنی هم نوشتنی است و هم قدرت استفاده ی دقیق از کلمه ها و توصیف را ندارد. (شاید به خاطر ضعف ادبی کاربران) از طرف دیگر بسیار هم تعاملی است (مثل گفتن) حالا این جا چه باید کرد؟ صاحبان قدرت دنیای مجازی از قدیم الایام فکر این جایش هم بوده اند و شکلک ها را ابداع کرده اند. اما مسئله این جاست که به مرور زمان این شکلک ها، شکل نوشتاری به خود گرفت! مثل «اسمایلی» و «دی». کلماتی که آن ها را می توان چیزی فراتر از وام گیری دانست. چون در انگلیسی به معنایی که در محیط مجازی به کار می روند، نیستند.
باز هم این همه ی ماجرا نیست. کاربران سایت های مختلف تعاملی، بعضی وقت ها زبان مخصوص به خودشان را به وجود می آورند. مثلن کاربران سرویس های وبلاگ (بلاگفا، پرشین بلاگ و...)، یاهو مسنجر، ای ریپابلیک، فیس بوک یا گوگل ریدر هر کدام زبان مخصوص به خودشان را پیدا کرده اند که با اصطلاحات انگلیسی آن سایت یا نرم افزار شکل پیدا کرده یا خود کاربران به مرور آن را ایجاد کرده اند. می دانید یعنی چه؟ یعنی حتا نمی توان زبان کاملن مشترکی در دنیای مجازی پیدا کرد! حتا گاهی زبان ها از این هم شخصی تر می شوند و مثلن بر اساس حرف های یک کاربر خاص شکل پیدا می کنند.
و مسئله ای که از همه ی این ها مهم تر است این است که این زبان فقط در دنیای مجازی باقی نمی ماند و گاه در نوشتن و گفتن در دنیای حقیقی هم خودش را نشان می دهد.
داریوش آشوری می گوید تکنولوژی و در کل تمام شیوه های مدرن، به خاطر شتاب و سرعتشان نیازمند یک زبان دست آموز و روان است نه چیزی که مدام بخواهیم گرفتار قواعد خاص آن باشیم. با این وصف نباید چندان دل بست به سازمان های رسمی که همین جوریش چند سالی از مردم عقبند!
این بیگانگی هم زبانان نشان دهنده ی خلق یک زبان جدید است. کاربران دنیای مجازی زبان ویژه‌ای خلق کرده اند که دیگران آن را نمی فهمند. این پدیده را باید خوب دانست یا بد؟ باید رفعش کرد یا تقویتش؟ نمی دانم. فقط می دانم که کاربران همان فضاهای مجازی به خاطر دغدغه های وطنی خودشان، در پی حفظ زبان هستند. گرچه سرعت شان خیلی کم باشد، اما می توانیم از آن ها بخواهیم بیش تر نسبت به این موضوع دغدغه و البته علم پیدا کنند. ولی به نظرم علی الحساب بهتر است از سازمان های رسمی نخواهیم وارد این قضیه شوند که «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!»

منابع: - اجتماعات مجازی و سیاق سخن(2)- مطهره آخوندی
- اصول و ضوابط واژه گزینی- فرهنگستان زبان و ادب فارسی

  • امیرحسین مجیری

نیمچه پژوهشی درباره ی "جوک"

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۴۶ ب.ظ

سلام.

خیلی وقت پیش بود که همشهری جوان چند صفحه ای را درباره ی "جوک" و شوخی منتشر کرد. در مقدمه ی آن مطلب آمده بود که جوک تعریف مشخصی نشده است. آن چه در زیر می آید تلاشی است در جهت تعریف "جوک":

تعریف کوتاه:

جوک (جک) سخنی کوتاه و خنده آور است که ساختار داستانی داشته باشد.

شرح:

- جوک سخن است: در حقیقت جوک چیزی است که بتوان آن را بیان کرد. یعنی اگر در جمعی گفته شود٬ دیگران متوجه "جوک" بودنش بشوند و آن را با سخنی جدی یا شوخی یا تیکه اشتباه نگیرند. علاوه بر این٬ جوک باید قابلیت گفته شدن به زبان عامیانه را داشته باشد. بنابر این یک حکایت از گلستان سعدی فی نفسه نمی تواند جوک مناسبی باشد. زیرا با گفتن آن نظر جمع بیش تر از اصل جوک به متن ادبی آن پرت می شود. (البته مواردی هم وجود دارد که در آن ها از حرکات بدن هم کمک گرفته می شود. اما نکته ی اساسی در آن ها هم همین است که می توانند در جمعی بیان شوند.)

- جوک کوتاه است: منظور از کوتاهی این است که در حالت عادی بتوان جوک را در ۵ دقیقه گفت.

- جوک خنده آور است: مهم ترین رکن و اصل اساسی جوک.

- جوک ساختار داستانی دارد: یکی از مهم ترین بخش های تعریف جوک که چندان توجهی به آن نمی شود٬ همین بخش است. یک "سخن کوتاه خنده آور بدون ساختار داستانی" را نمی توان جوک دانست. برای نمونه از ساده ترین انواع جوک٬ جوک های جمله سازی است. اما هیچ گاه این جوک ها را به شکل مثلا "جمله سازی با لوبیا: کوچولو بیا" بیان نمی کنند. بلکه می گویند: "به یکی می گویند با لوبیا جمله بساز٬ می گوید: کوچولو بیا." این دیالوگ در واقع به ایجاد ساختار داستانی و تبدیل یک جمله ی خنده دار به یک جوک کمک می کند.

و...

- به جوک٬ لطیفه هم گفته می شود. (گر چه این لفظ بیش تر در متون به کار برده می شود و در بیان عامیانه ی مردم٬ همان "جوک" گفته می شود.) گفته اند: "استعمال "جوک" به جای کلمه ی لطیفه از وقتی در زبان فارسی رایج شده که کلمات انگلیسی داخل زبان فارسی شده است و قبلا که زبان فرانسه رایج بوده آنکدت (anecdote= در انگلیسی به معنای حکایت و قصه ی کوتاه) نامیده می شد. لطیفه را خوشمزگی نیز گفته اند." [طنز و شیوه های گوناگون آن- شوقی نوبر، احمد- کیهان اندیشه- خرداد و تیر 1371- ش 42- ص 119] اما به نظر بنده، نمی توان واژه ی لطیفه را به جای جوک به کار برد. چه این که "لطیفه" به هر نکته ی نغز و جالبی گفته می شود که لزوما خنده دار نیست و این تعریف در فرهنگ فارسی کاربرد داشته است.

- در تعریف واژه ی انگلیسی joke آورده اند: یک داستان کوتاه یا توصیف وضعیتی برای خنداندن. [ویکی پدیای انگلیسی- ذیل مدخل joke] این تعریف را نمی توان جایگزین تعریف آن چه در ایران، جوک نامیده می شود، کرد. زیرا شروط سخن بودن و کوتاه بودن در آن رعایت نشده است.

- گفته اند جوک هدفی جز خنداندن ندارد و از این رو با "طنز" که در آن خنداندن وسیله است و نه هدف، متفاوت است. [آن شکر خنده...- صدر، رویا- کتاب ماه ادبیات و فلسفه- شهریور 1382- ش 71- ص 94]

- برای اطلاع بیش تر از ویژگی های جوک می توان به دو مقاله ی "ویژگی های ادبی انواع فولکلور (لطیفه ها)- آذر افشار- چیستا- مهر 1365- ش 32- صص 149-152» و «ساختار شناسی جوک- علی اصغر ارجی- رشد آموزش زبان و ادب فارسی- نیمه دوم بهار 1384- ش 73- صص 62-69» مراجعه کرد.

  • امیرحسین مجیری

واژه های اصیلی که دخیل می دانیم شان!

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۵۰ ب.ظ

سلام.

امروز به مقاله ای برخوردم که به موضوع جالبی پرداخته بود. این که برخی از واژه هایی که اکنون ما به کار می بریم، در اصل فارسی بوده اند که به زبان های دیگر رفته اند و حال تغییر شکل داده ی آن ها دوباره به فارسی برگشته است. مثلن شما می دانید کیوسک، چک، زیرکونیم و آرسنیک در اصل فارسی بوده اند؟ البته در این باره پیش از این در مورد واژه هایی چون "پیژامه" و "چمدان" خوانده بودیم. اما این مقاله با استناد به کتاب های فرهنگ اروپایی و آمریکایی ابعاد تازه تری از این ماجرا را رو کرده است! بیش تر این واژه ها سفری طولانی را از زبان مبدا (فارسی) به زبان مقصد (انگلیسی یا فرانسوی) طی کرده اند و در این راه از زبان هایی چون عربی، سریانی، یونانی و... عبور کرده اند. به همین جهت واژه ی جدید با ریشه ی اصلی تفاوت های فراوانی دارد. از آن جا که روال این وبلاگ بر ساده و عمومی نگاشتن است و از آن جا که بنده هم چندان از پیچیده نویسی سررشته ای ندارم، به توضیحات کوتاهی در مورد واژه های فوق الذکر بسنده می کنم. (واژه هایی را که برایم آشناتر بودند، آوردند.):

- آرسنیک: زرنیک (فارسی میانه)- زرنیخ یا زرنیق معرب واژه ی پهلوی "زرنیک" است. این واژه خود از "zarna" (به معنی زرد رنگ) در ایران باستان گرفته شده است. دلیل نامیدن این ماده به این نام، رنگ زرد آن است.

- بوراکس: "بورک" شکل پهلوی واژه ی "بوره" یا "بوراکس" است.

- پیژامه: پای جامه.

- توکسین: toxin در ترکیبات مربوط به سم استفاده می شود. ریشه ی این واژه takhsha (به معنی تیر و خدنگ) در فارسی باستان بوده است که به شکل "تخش" به فارسی نو رسیده است. این واژه ابتدا به زبان یونانی (toxon) با معنای تیر منتقل می شود. بعد به شکل toxicon با معنای زهر مخصوص آغشته کردن تیر، در می آید و در انتقال به لاتین فقط جزء "زهر" آن منتقل می شود.

- چک: چک و چکاپ کردن از واژه های دخیل پرکاربرد در فارسی است. انتقال این واژه با سیری عجیب روبروست. این واژه ابتدا از "شاه" فارسی گرفته می شود. در قدیم، وقتی در شطرنج شاه در معرض خطر قرار می گرفته (به فارسی کیش یا کشت) عبارت "شاه! شاه!" به شکل ندایی برای آگاهی از خطر بیان می شده است. این واژه با انتقال به زبان انگلیسی با گسترش معنایی روبرو می شود.

- چک: چک بانکی هم از زبان فارسی گرفته شده است. چک به معنای قباله در زمان ساسانیان به کار برده می شده است. البته این را فرهنگ های فارسی (مانند دهخدا) گفته اند. فرهنگ های اروپایی این واژه را هم برگرفته از "شاه" می دانند. به این ترتیب که ابتدا به همان معنای "کیش کردن" در شطرنج به انگلیسی منتقل شد. بعد به معنای "توقف ناگهانی" هم به کار برده شد، از ابتدای قرن هجدهم میلادی اول به معنای کاری در مقابله با ضرر به کار گرفته شد و سپس وارد حوزه ی بانکی شد. برخی می گویند به دنبال گسترش معنایی این واژه، ابتدا به معنای اطمینان از صحت و اعتبار چیزی به کار گرفته شد که از جمله معانی اولیه ی آن، "ته چک" یا "ته رسید" بود که صادر کننده به عنوان نشانه ای برای صحت و سندیت چک، آن را پیش خود نگه می داشت. با گسترش معنایی دوباره، این واژه به معنای چک، قبض و رسید هم به کار برده شد. یعنی به استناد فرهنگ های اروپایی، این واژه از همان "شاه" گرفته شده است و تشابه آن با "چک" فارسی، تصادفی است.

- چمدان: جامه دان.

- زیرکونیم: این واژه از "زرگون" یا "آذرگون" فارسی گرفته شده است.

- کیوسک: این واژه ی فرانسوی از "کوشک" فارسی گرفته شده است که از طریق ترکی وارد فرانسوی و انگلیسی می شود.

- گاز: وسیله ای که برای باند پانسمان به کار گرفته می شود. این واژه از "کژ" فارسی گرفته شده است. کژ نوعی ابریشم درشت و کم بها بوده که به نام "کج" و "کز" هم نامیده می شده است.

- ون/ وانت: ون در انگلیسی کوتاه شده ی "کاروان" در همان زبان است. (van: caravan) کارَوان انگلیسی از کارِوان فارسی گرفته شده است. وانت نیز –اگر چه به همین شکل در زبان انگیسی ثبت نشده است- از ریشه ی vanette در این زبان است. ette پسوند کوچک سازی است. (مانند novelette به معنای رمان کوچک) به این ترتیب، این واژه هم از همان کاروان فارسی گرفته شده است.

[منبع: واژه هایی به ظاهر دخیل، اما اصیل- فردوس آقاگل زاده و حسین داوری- پژوهش زبان و ادبیات فارسی- بهار و تابستان 1387- شماره ی 10- صص 159 تا 178]

  • امیرحسین مجیری

درباره ی یک عبارت قرآنی: "هم فیها خالدون"

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۲۳ ب.ظ
سلام.

احتمالن شما هم عبارت "تا فیها خالدون" را شنیده اید. مثلا کسی که از کاوش و کنکاش بیهوده ی کسی در آزار باشد٬ می گوید: "او تا فیها خالدون آدم را می گردد!" یا در مورد جستجو و غور بیش از حد در یک مسئله می گویند: "تا فیها خالدونش را در نیاورد٬ ول کن نیست."

اما در مورد معنا و وجه تسمیه ی این عبارت:

علی اکبر دهخدا می گوید: "هم فیها خالدون جمله ی آخر آیت الکرسی است. و چون این آیه طویل و مفصل است٬ از تا هم فیها خالدون چیزی طویل را اراده می کنند."

بهاءالدین خرمشاهی می گوید: آیت الکرسی آیه ی ۲۵۵ سوره ی بقره را می گویند که آخر آن "و هو العلی العظیم" است. ولی در قرون اخیر دو آیه ی پس از آن را هم جزو آن گرفتند. با این وصف٬ وقتی کسی می گوید تا هم فیها خالدون یعنی تا حداکثر تفصیل یا تطویل ممکن.

[منبع: اصطلاحات قرآنی در محاوره ی فارسی- بهاءالدین خرمشاهی- بینات- بهار ۱۳۷۳- شماره ی ۱- صفحه ی ۲۹]

  • امیرحسین مجیری

ویرایش--ابوالحسن نجفی(2)

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۸۸، ۰۸:۴۵ ق.ظ

((نکاتی را که با ** در ابتدا مشخص شده اند من اضافه کرده ام و در مقاله نیامده است.))

- آوردن «ها» ی تانیث همراه موصوف فارسی یا موصوف غیر مونث مورد دیگری است که در فارسی امروز رواج یافته است:

دستور لازمه - پرونده ی مختومه - بدهی های معوقه - نامه های وارده - نامه ی شریفه - رئیس مربوطه

** در عربی جمع مکسر اشیا با صفت مونث می آید. شاید این گونه عبارات به تاثیر از این قاعده ی عربی به وجود آمده اند.

- برخی واژگان جایگزین شده ی رایج:

کالبد شناسی (آناتومی) -  کالبد شکافی (دیسکسیون) - بافت برداری (بیوپسی) - آسایشگاه (ساناتوریم) - خبرگزاری (آژانس) - دادسرا (پارکه) - گذرنامه (پاسپورت- passport) - سازمان (ارگانیزاسیون- Organisation) - کاردار (شارژه دافر) - دانشکده (فاکولته- faculté) - دانشگاه (اونیورسیته- Université) - یاخته (سلول) - ناویز (اسپوتنیک) - رایانه (کامپیوتر- computer)

** زبان فارسی بیشترین تاثیر را از زیان های عربی فرانسوی و انگلیسی داشته است. تاثیرات اولیه از زبان های اروپایی - یعنی زمان قاجار- بیش تر از زبان فرانسوی است تا انگلیسی. شاید به همین دلیل دانشگاه معادلی برای اونیورسیته ذکر شده است نه یونیورسیتی(University).

** واژه ی رایانه هنوز در بلاتکلیفی به سر می برد. حتی در نوشته ها و مکاتبات رسمی هم بسیاری اوقات از واژه ی کامپیوتر استفاده می شود.

- انواع وام گیری:

۱) وام گیری آشکار (واژه های عاریتی - الفاظ دخیل - loanword در انگلیسی - emprunt در فرانسوی)

2) گرته برداری (روگرفت - loan shift  در انگلیسی - calque در فرانسوی)

** واژه ی انگلیسی معادل رایج روگرفت (گرته برداری) loan translation است. البته calque نیز در انگلیسی رواج دارد.)

گرته برداری: در این نوع وام گیری عین کلمه گرفته نمی شود بلکه صورت ترکیبی کلمات را به اجزای سازنده اش تجزیه می کنند و برای هر جزء معادل از پیش بوده در زبان مقصد را می گذارند. (مانند سیب زمینی به جای pomme de terre در فرانسوی)

- نمونه هایی از گرته برداری:

انگلیسی: بادام زمینی (ground nut) - آسمان خراش (sky scraper) - مرد قورباغه ای (frog man) - مغز شویی (brain washing) - پرده ی آهنین (iron curtain) - نیروی انسانی (man power)

فرانسوی: راه آهن (chemin de fer) - زیر دریایی (sous marin) - ستون های زرهی (colonies bloiee) - پیش ساخته (prefabrique) - پیش آگهی (preavis) - پیش داوری (prejuge)

** نمونه ی امروزی برای frog man را می توان spider man (مرد عنکبوتی) ذکر کرد. که البته به شکل اسپایدر من نیز در فارسی رواج دارد.

- انواع گرته برداری:

1) پی روی از قواعد زبان وام گیرنده (مانند: بادام زمینی که در حقیقت زمین بادام بوده است.) این نوع را ادیبان بهترین راه مقابله با هجوم الفاظ خارجی می دانند.

2) وارد کردن قواعد زبان وام دهنده (مانند: «برای همیشه» (pour toujours فرانسوی) که باید به شکل «همیشه» یا «تا ابد» باشد.- «هم زیستی» (coexistence فرانسوی) که باید به شکل «با هم زیستی» باشد.)

عقیده ی نگارنده (استاد نجفی): در دو نمونه ی اخیر این اشکال وارد نیست. چون مثلا «برای همیشه» معنی «همیشه» نمی دهد و «تا ابد» را هم همه جا نمی توان به کار برد. اما مثلا در حمام گرفتن (به جای استحمام کردن) و درس گرفتن ( به جای عبرت گرفتن) وارد است.

** ما معمولا از ترکیب «حمام کردن» استفاده می کنیم.

** جستجوی ترکیب های بالا در «گوگل» نتایج زیر را داشت. این نتایج گرچه نمی تواند به عنوان نمونه ی کاملی از رواج این ترکیب ها در فارسی قلمداد شود. اما حداقل نشان دهنده ی رواج در محیط مجازی اینترنت می باشد (جستجو با عملوند های "" انجام شد.):

- آسمان خراش: حدود 51000 بار

- مرد قورباغه ای: 67 بار

- مرد عنکبوتی: حدود 185000 بار

- مغز شویی: حدود 2730 بار

- پرده آهنین: حدود 4680 بار

- نیروی انسانی: حدود 1180000 بار

- راه آهن: حدود 1310000 بار

- زیر دریایی: حدود 92000 بار

- ستون های زرهی: 179 بار (ستون زرهی: 562 بار)

- پیش آگهی: حدود 27900 بار

- پیش ساخته: حدود 1290000 بار

- پیش داوری: حدود 65400 بار

- برای همیشه: حدود 2220000 بار

- هم زیستی: حدود 27400 بار (همزیستی: حدود 123000 بار)

- حمام گرفتن: حدود 8890 بار  (افعال(گرفتم - گرفتی...) : حدود 338 بار)

- استحمام کردن: حدود ۱۳۴۰ بار (افعال(استحمام کردم ...): حدود ۱۲۵۶ بار)

 - درس گرفتن: حدود ۳۷۲۰۰ بار (افعال: حدود 26998 بار)

  • امیرحسین مجیری

ویرایش--ابوالحسن نجفی(1)

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۸۸، ۰۶:۱۱ ب.ظ

چندی پیش مقاله ای در مورد زبان فارسی و گرته برداری آن از زبان های دیگر خواندم. به نظرم آمد بد نیست بخش هایی از آن مقاله را در این جا منعکس کنم.

توضیح این که من بخش هایی را نقل کرده ام که به نظرم خوش آمده است.

((نکاتی را که با ** در ابتدا مشخص شده اند من اضافه کرده ام و در مقاله نیامده است.))

"درباره ی ترجمه (برگزیده مقاله های نشر دانش (۳))"- زیر نظر نصر الله پور جوادی - نشر دانشگاهی - چاپ ۲ - ۱۳۶۶ - مقاله ی "آیا زبان فارسی در خطر است؟" - ابوالحسن نجفی - صص ۱۴۲-۱۵۷

** با جستجوی عنوان مقاله در موتورهای جستجو به مطالب جالب و نظرات متخلفی در مورد این مقاله دست می یابید.

- زبان دارای سه لایه است:

۱) عناصر آوایی (زبر زنجیری (آهنگ- تکیه و ...) و واج ها)

۲) دستور زبان (صرف (تغییرات صوری مانند جمع مذکر مونث تغییرات افعال) و نحو (ساخت جمله روابط اجزای جمله و..)

۳) واژگان (الفاظ و معانی)

- چند مثال از ساخت واژه بر وزن عربی از واژه ی فارسی:

نزاکت (از نازک فارسی) - فلاکت (از روی فلک زدگی فارسی) - کفاش (از روی کفش فارسی) - ممهور (از روی مهر فارسی) - مکلا (از روی کلاه فارسی) - مزلف (از روی زلف فارسی)

- فقط "ان" و "ها" نشانه های جمع در فارسی هستند. نمونه هایی از نفوذ علائم جمع عربی در فارسی:

ون: اجتماعیون - اشتراکیون - روحانیون - اعتدالیون

ین: معلمین - مستشرقین - مورخین - محققین - مترجمین - مسافرین - بازرسین (فارسی) - داوطلبین (فارسی)

ات: دستورات - دهات - باغات - سفارشات - فرمایشات - نوشتجات - کارخانجات - گزارشات - نگارشات - گرایشات

مکسر: دهاقین - اساتید - بساتین - دراویش - میادین - بنادر - فرامین - رنود (ج رند) - (در زمان صفویان:) اتواپ - بواریت (ج باروت)

  • امیرحسین مجیری